نرگس محمدی: اعدام زنان بهائی، افشاگر ماهیت واقعی حکومت استبدادی زنستیز دینی بود
نرگس محمدی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین به مناسبت چهلمین سالگرد اعدام ١٠ زن بهایی، نامهای منتشر کرده و به مشکلات و رنج جامعهی بهاییان در ایران پرداختە است.
![](https://test.jinhaagency.com/uploads/fa/articles/2023/06/20230620-nrgs-mhmdy-2023-6-20-jpgbffc52-image.jpg)
مرکز خبر- امروز سهشنبه ٣٠ خردادماه، نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین به مناسبت چهلمین سالگرد اعدام ١٠ زن بهایی (مونا محمودنژاد ۱۷ ساله، طاهره ارجمندی، ۳۰ ساله، اختر ثابت ۲۵ ساله، رؤیا اشراقی ۲۳ ساله، شیرین دالوند ۲۶ ساله، مهشید نیرومند ۲۸ ساله، سیمین صابری ۲۵ ساله، عزت جانمی ۵۸ساله، نصرت غفرانی ۴۶ ساله، زرین مقیمی ۲۹ ساله) نامهای منتشر و «اعدام زنان بهائی» را تجسم تصویر و افشاگر ماهیت واقعی حکومت «استبدادی زنستیز دینی» عنوان کرد.
متن کامل نامهی نرگس محمدی به شرح زیر است:
ابلاغ نامهی دادستان کل وقت (سال ۸۷)؛ دری نجفآبادی، در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به مهوش شهریاری و فریبا کمالآبادی: تشکیلات بهایی تعطیل میشود، حکومت جمهوری اسلامی حقوق شهروندی بهاییان را تضمین میکند. نتیجه: تشکیلات تعطیل اعلام شد، اما حقوق شهروندی بهائیان با شدت بیشتری تضییع و سرکوب شد.
سه واژه واقعهی ۲۸ خردادماه ۶۲؛ «اعدام زنان بهائی»، تجسم تصویر و افشاگر ماهیت واقعی حکومت «استبدادی زنستیز دینی» بود. یکی از آنان دختر ۱۷ سالهای بود. هر بار او را به همراه ۹ زن دیگر در مسیر و صف اعدام تصور میکنم، یاد صحنهای از صف یهودیان به سوی اتاق گاز آشویتس میافتم. از دریچهی نگاه یک انسان بیپناه، بیگناه و بیصدا که با نظم و رعایت آنچه دیگر نیازی به اطاعت از آن وجود ندارد، به سوی جوخهی اعدام میرود، هیچچیز نمیتوان یافت. نه عدالت، نه انسانیت، نه خدا. در تلاش برای درک تحملناپذیری شدت بیپناهی هولانگیز و ناگزیری مطلق و خلأ تا بینهایت، صدای هانس یوناس را میتوان شنید: «خدا چگونه آشویتس را تاب آورد...: و من هم میگویم خدا چگونه جنایتهای بعدی برای دیگر انسانها را تاب آورد.
سال ۱۳۸۷ زمانی که حبس هیئت مدیرهی جامعهی بهائیان ایران برای دو سال و نیم در«سلولهای انفرادی» بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات همراه با شدیدترین فشارهای روحی و روانی و شکنجهی جسمی رقم میخورد و هدف بازجویان تاب دادن ۷ جسد بهائی بود، نامهای از سوی دادستان کل وقت؛ آقای دری نجفآبادی به همبندیهایم، مهوش شهریاری و فریبا کمالآبادی ابلاغ شد که تصریح شده بود: تشکیلات بهائی تعطیل میشود و حکومت جمهوری اسلامی حقوق شهروندی بهائیان را تضمین خواهد کرد. هر چند بهائیان پیشتر از نامهی رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر فقط امکان بخور نمیر برای بهائیان، مطلع بودند.
تشکیلات بهائیان که صرفاً جهت ادارهی امور داخلی جامعه حدود ۳۰۰ هزار نفری بهائیان بود، تعطیل اعلام شد، اما حقوق شهروندیشان نه تنها تضمین نشد، بلکه با شدت بیشتری سرکوب و پایمال شد.
این روزها کدام ایرانی است که از بازداشت، حبس، محرومیت از تحصیل و اشتغال، مصادرهی اموال و دارایی و سرمایههای بهائیان حتی خانههای کاه گلی روستاییانشان و ناباورانه از ممنوعیت و امنیتی شدن دفن مردههایشان اطلاعی نداشته باشد؟
آیا انتشار و شنیدن این اخبار صرفاً با کارکرد افشای ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی کفایت میکند یا مسئولیتی هم برای ما به وجود میآورد؟
تکلیف حکومت روشن است، اما جامعه، اندیشمندان، روشنفکران، نویسندگان، نیروهای سیاسی-اجتماعی، حتی خانوادههای ما چه؟
مهوش جان میگوید همسایهای هرگز به استکانهای ما دست نمیزد و من متوجه نمیشدم چرا؟ تا مادرم گفت ما را نجس میدانند.
ما به خود اجازه دادهایم در جامعه تا آنجا پیش برویم که برخی حتی به گزافه گویی در مورد بدن و اندام بهائیان پرداخته و سم و دم به زبان آورند. تا سهل باشد که بپذیریم، آنها از ما نیستند و رنجهایشان مال خودشان است و وجدانمان هم آسوده بماند.
آیا زمان آن فرا نرسیده تا جامعهی بزرگ تحت ستممان، از اندیشمندان و فعالان تا خانوادههایمان نگاهی انسانی به بخشی در اقلیت اما از یک پیکر و پارههای تنمان یعنی ایران بیاندازیم؟
قطعاً وظیفهی ماست که برای پاسخ به فراخوان «روایت ما یکیست» هموطنان عزیز و رنج کشیدهی بهائیمان، برای استیفای حقوق شهروندی و حفظ شأن وکرامت انسانیشان و برای شکستن مرزها و تابوهایی که برساختهی انسان متعصب خود حقپندار و جامعهی نابرابر غیر آزاد است، اقدامی عاجل و مؤثر کنیم.
برای استیفای حقوق شهروندی بهائیان هم صدا شویم.