سگهای ولگرد
وقتی خیابانهای کابل دیگر پناهی نیستند، دو کودک بیسرپناه، زندان را خانهی خود میدانند.
در شهر کابل، دختر و پسری خردسال که خواهر و برادرند، سگی کوچک را که میگویند متعلق به خارجیهاست ـ از دست کودکانی که قصد آزارش را دارند، نجات میدهند.
با سگ به سوی زندان شهر میروند. نگهبان به آنها میگوید زمان ملاقات به پایان رسیده، اما کودکان پاسخ میدهند که ملاقاتکننده نیستند؛ خود را زندانی میدانند.
نگهبان با شگفتی میپرسد: اگر زندانی هستید، چرا بیرون زندانید؟ و آنها در پاسخی ساده و دردناک میگویند: «ما زندانیان شب هستیم.»
پس از بازرسی بدنی، آنها را به سلولی میبرند؛ جایی که مشخص میشود مادرشان در حبس است. از آنجا که این خواهر و برادر سرپناهی ندارند، به آنان اجازه داده شده بود شبها کنار مادرشان در زندان بمانند.
اما فردای آن روز، به دستور رئیس زندان، ورودشان ممنوع میشود. التماسهایشان سودی ندارد. به آنها گفته میشود زندان جای مجرمان است، نه بیخانمانها.
از آن پس، این دو کودک بیپناه میکوشند جرمی مرتکب شوند، تا شاید دوباره بتوانند به جایی که برایشان مأمن شده بود، بازگردند...
فیلم «سگهای ولگرد» به نویسندگی و کارگردانی مرضیه مشکینی، محصول سال ۱۳۸۲ در افغانستان، با روایتی ساده اما تکاندهنده، فاجعه زیستن در فروپاشی اجتماعی را به تصویر میکشد.
اینجا زندان، که باید نشانی از مجازات باشد، به تنها پناهگاه دو کودک بیسرپناه بدل میشود. آنها به جایی پناه میآورند که قانون برای مجرمان ساخته، چون جامعهای که باید از آنان محافظت میکرده، فرو ریخته است.
«سگهای ولگرد» با ظرافت و بیپیرایه، وضعیتی را روایت میکند که در آن گاه آزادی، چیزی جز آوارگی و بیپناهی نیست.
مرضیه مشکینی در این فیلم، قصهای روایت میکند که دردناکتر از همه چیز، خاموشیِ نهادهای انسانی و اجتماعی را در برابر معصومیت کودکان فریاد میزند.