نفین الدواوسه؛ امدادگری که تا واپسین لحظه در جبالیا ماند

در شرایطی که نیروهای اسرائیلی به کشتار بی‌رحمانه مردم در نوار غزه ادامه می‌دهند، نفین الدواوسه همچنان به رسالت انسانی خود در نجات جان مجروحان پایبند ماند و وظیفه‌اش را به عنوان پرستار و امدادگر رها نکرد.

رفیف اسلیم

غزه - در حالی که صدها خانواده فلسطینی در پی حمله زمینی اسرائیل در هفتم اکتبر، ناگزیر به ترک شمال غزه شدند، نفین الدواوسه تصمیم گرفت بماند. او ترجیح داد در کنار مجروحان باشد و به درمان آنها بپردازد.

نفین که از ۱۶ سالگی کار امدادگری را آغاز کرده، اکنون هفت سال است که عاشقانه به این حرفه مشغول است. او که با هلال احمر فلسطین همکاری داوطلبانه داشته، سابقه امدادرسانی در جریان راهپیمایی‌های بازگشت و دو حمله پیشین به غزه را در کارنامه دارد. اکنون نیز در این جنگ ویرانگر که بیش از یک سال است ادامه دارد، همچنان به خدمت‌رسانی مشغول است.

نخستین مأموریت امدادی او در این جنگ، با تراژدی دردناکی همراه شد. وقتی برای نجات خانواده‌ای که ساختمانشان فرو ریخته بود شتافت، با صحنه‌ای تکان‌دهنده روبرو شد: قربانیان، اعضای خانواده خودش بودند. پدربزرگ، عموها و بستگانش زیر آوار مانده بودند. او که از شدت شوک بر زمین افتاده بود، در کشمکشی دردناک میان وظیفه حرفه‌ای و احساسات شخصی گرفتار شد - نمی‌دانست مجروحان را نجات دهد یا بر عزیزانی که بی‌خداحافظی از دست داده بود، بگرید.

نفین درباره روز تخلیه حکایت تلخی دارد. او در مرکز پزشکی مدرسه جبالیا کار می‌کرد که به مدت ۱۶ روز در محاصره ماندند. روزهایی پر از رنج و مرگ که با کمبود آب و غذا همراه بود. حملات پی‌درپی به اطراف پناهگاه، روزانه ۳۰ مجروح بر جای می‌گذاشت؛ بیشترشان زنان و کودکان بی‌پناه بودند.

در آن مرکز پزشکی، تنها سه نفر به مداوای مجروحان می‌پرداختند: نفین، یک پرستار دیگر و یک پزشک. با وجود هجوم مجروحان، آنها ابتدا خونریزی‌ها را مهار می‌کردند و سپس مصدومان را با ویلچر یا برانکارد به بیمارستان کمال عدوان می‌رساندند. نفین گاهی خودش دست به کار می‌شد و برای نجات جان مجروحان، شخصاً آنها را به بیمارستان منتقل می‌کرد.

بیستم اکتبر با صحنه‌ای هولناک آغاز شد؛ حلقه‌ای از آتش، مرکز پناهندگان و ساختمان‌های اطراف را محاصره کرده بود. در همان ساعات اولیه، نفین به بیش از ۱۲۰ مجروح رسیدگی کرد. تعدادی از جوانان داوطلب نیز در انتقال مصدومان به بیمارستان کمال عدوان به او کمک کردند. روز پیش از آن، همکارانش - پزشک و پرستار - به او هشدار داده بودند که به دلیل خطر بمباران قریب‌الوقوع، مرکز را تخلیه خواهند کرد. اما نفین حاضر نشد مجروحان را تنها بگذارد و تا خروج آخرین پناهجو، در مرکز پزشکی ماند.

ساعت نه صبح، پس از رسیدگی به مجروحان، صدای بلندگوی یک پهپاد سکوت را شکست. پیامی که پخش می‌شد هشداری مرگبار داشت: «همه باید ظرف یک ساعت محل را ترک کنند، اینجا بمباران خواهد شد.» نفین با عجله شروع به جمع‌آوری وسایل پزشکی و لباس‌هایش کرد، اما هنوز ده دقیقه نگذشته بود که بمباران آغاز شد. وحشت و هرج و مرج همه جا را فرا گرفت. صحنه‌های دلخراشی رقم خورد؛ برخی خانواده‌ها در میان آتش بمباران هوایی و توپخانه‌ای، حتی فرزندان خردسالشان را جا گذاشتند.

نفین، با وجود خطر مرگ، دست از امدادرسانی نکشید. اما این فداکاری بهای سنگینی داشت. هواپیماها او را هدف گرفتند؛ جمجمه‌اش شکست و ترکش‌ها به ران‌هایش اصابت کرد. رگبار گلوله‌ها راه خروج را مسدود کرده بود، انگار می‌خواستند مطمئن شوند کسی زنده بیرون نمی‌رود. نفین، با بدنی زخمی و خون‌آلود، ناچار شد از دیوار بپرد تا راه نجاتی بیابد. اما درست در لحظه فرار، صدای گریه نوزادی چهار ماهه او را متوقف کرد. بی‌درنگ برگشت تا آن طفل معصوم را نجات دهد.

در مسیر فرار، زیر آتش بی‌امان پهپادها، از ساختمانی به ساختمان دیگر پناه می‌گرفت. تنها مانده بود؛ خانواده‌ها در گرماگرم امدادرسانی‌اش، او را جا گذاشته بودند. سرانجام به محلی رسید که نیروهای اسرائیلی آن را به طعنه «مسیر امن» می‌نامیدند. در آنجا، طبق دستور نظامیان، زنان و مردان را جدا کرده و در دو صف مجزا نگه داشته بودند.

در ایست بازرسی، یکی از زنان به نفین گفت که باید کارت شناسایی‌اش را بالا نگه دارد و همراه پنج زن اول برای اسکن چشم با دستگاه لیزری جلو برود. نفین با اضطراب با خود می‌اندیشید: «قلبم داشت از سینه بیرون می‌زد. نمی‌دانستم آیا صدای زنگ هشدار بلند خواهد شد و مرا دستگیر خواهند کرد، یا من و این نوزاد معصوم - که سرنوشت خانواده‌اش در هاله‌ای از ابهام بود - می‌توانیم از این مهلکه جان سالم به در ببریم.»

نفین با پای پیاده، مسیر طولانی شمال غزه تا شهر را پشت سر گذاشت. به محض رسیدن، پیگیر سرنوشت نوزاد شد. از طریق آشنایان دریافت که کودک با خانواده‌اش بوده، اما در پی مجروح شدن خواهر و برادرش، مادر ناگزیر آنها را به بیمارستان برده و نوزاد را به پدر سپرده بود. پدری که متأسفانه در حملات بعدی جان باخت. نفین پس از چهار روز جستجو، سرانجام موفق شد مادر را پیدا کند و کودک را به آغوش او بازگرداند.

نفین روایت تلخش را با این کلمات به پایان برد: «آنچه در شمال غزه می‌گذرد، نسل‌کشی عریان است؛ کشتاری هدفمند که با محاصره و گرسنگی و تشنگی دادن تکمیل می‌شود. اگر این تهاجم متوقف نشود، تمام شهرهای شمال وادی شاهد فاجعه‌ای مشابه خواهند بود. در حالی که جهان و نهادهای حقوق بشری در سکوت نظاره‌گر هستند، نیروهای اسرائیلی هر روز شیوه‌های هولناک‌تری برای کشتار مردم بی‌دفاع به کار می‌گیرند.»