روز دانشجو روز توبیخ یا گرامیداشت!
سپیده با خنده میگوید: چه پارادوکسی! هرچه به روز دانشجو نزدیکتر میشویم باید بیشتر مراقب خود باشیم تا از طرف حراست دانشگاه توبیخ نشویم و به اداره اطلاعات کشانده نشویم، این روز برای ماست اما نه برای گرامیداشت بلکه برای سرکوب ما..!
ژونا اردلان
سنه- روز دانشجو در ایران بخصوص در روژهلات کوردستان، به دلیل وجود فعالان مدنی و دانشجویی در دانشگاه با نظارت بیشتری از طرف حکومت همراه است. هر دانشجویی در این روز تجربه فضای سنگین دانشگاه را داشته و دارد و دستگیریها و ستاره دار شدن دانشجویان به دلیل برنامههای مربوط به روز دانشجو متداول بوده است.
با یکی از دانشجویان سنه در اینباره گفتوگویی داشتیم، سپیده.م میگوید: سال آخر رشته کامپیوتر هستم، دانشگاه برای من تجربه بزرگی بود افق و گستره فکری من بیشتر از پیش شد و این از طریق آشنایی با افرادی با افکار متفاوت روی داد تجربه ارتباط با جنس مخالف که قبلا در مدارس ممکن نبود من را با آن روی دیگر انسان آشنا کرد، حالا دوستان بیشتر بدون در نظر گرفتن جنسیت از من، منِ بهتری ساخت زندگی در محیط بزرگتر نیز شانس دیگری بود چون من از شهر دیگری به اینجا آمدهام و زندگی مجردی من را قویتر ساخت و این از طریق مشکلاتی بود که باید به تنهایی حل میکردم و در این مسیر راهی نرفته نماند که نروم و به این مصرع از سعدی ایمان آوردم که «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی».
«روزی که برای گرامیداشت ما بود به جهنم ما تبدیل میشد»
سپیدە در مورد تجربیات خود از روز دانشجو میگوید: در این سه سال و اندی که دانشجو بودهام روزهای ١۶ آذر را با بدترین تذکرها و توهینها گذراندهام و تنها به دلیل اینکه خواستهایم این روز را با برنامههایی گرامی بداریم از یک ماه قبل باید تمام برنامهها را با حراست دانشگاه هماهنگ میکردیم و آنها ریز به ریز از اسامی شرکت کننده از نحوه جرا از .... همه چیز باخبر بودند و با هزار و یک فیلتر و سانسور و دخالت تازه اجازه میدادند و با نزدیک شدن به روز دانشجو آن را با بهانههای واهی خود لغو میکردند، انگار با روح و روان ما بازی کردن تفریحشان بود.
او با اشارە بە تاثیرات فعالیتهای دانشجویی در روحیە دانشجویان، در مورد یکی از فعالیتهایی کە در این زمینە داشتەاند میگوید: من با آن همه سختیهایی که داشتم، زندگی در خوابگاه، کار پاره وقت، خواب نصفه نیمه و... تنها دلخوشیم فعالیتهایی بود که شور و شوق و جوانیم را به من بازمیگرداند و آنها با کمال بیشعوری از من و امثال من این فرصت را دریغ میکردند. تنها یکبار توانستیم در سالن امفی تئاتر دانشگاه برنامه داشته باشیم و از کسانی دعوت نمودیم که شرکت داشته باشند آنهم بعد از برنامه توبیخ و تنبیه شروع شد چون ما چیزی که باید را خوانده بودیم و شعری که نباید، سرودی که نباید، مهمانی که نباید و هزار نباید دیگر و اینگونه روزی که برای گرامیداشت ما بود به جهنم ما تبدیل میشد.
سپیده ادامه میدهد: من که باید برای شهریه دانشگاه وام بگیرم در شهر غریب کار کنم و خرجی خود را درآورم و بعدا که مدرکم را گرفتم نتوانم وارد بازار کار شوم چه آیندهای برای من وجود دارد و با چه امیدی ارشد و دکتری بگیرم؟ نه برای من نه برای کارگر نه برای معلم و نه برای هیچ شغل و جایگاهی در ایران روزی برای گرامیداشت جود ندارد ما همیشه در آن روزها به حقوق نداشته خود اعتراض میکنیم.
و در پایان سپیده افزود: آمدن به دانشگاه تجربه بسیار خوبی بود نه از آن جهت که از حمایتهای دولت بهرهمند بودیم و به آیندهای که دولت باید برای جوانان آماده کند امیدوار، بلکه همانطور که گفتم افق دید من گستردهتر شد، به عنوان یک زن از استقلالی که به دست آوردم خوشحالم و این را تنها مدیون سرسختی و تلاش خود هستم و دانشجو بودن من را با واقعیتهای تلخ زندگی آشنا کرد اینکه من با رتبهٔ خوبی کنکور قبول شوم و بعد در دانشگاه دانشجوی ممتاز باشم و به جای اینکه تشویق شوم اما بارها توبیخ شوم که چرا به فعالیت فرهنگی و مدنی علاقه دارم و این فعالیتها را سیاسی بدانند و من را تهدید به اخراج کنند، و دانشجو بودن به من یادآور شد آن همه درس خواندن و تلاش بیهوده بوده و من میتوانستم بدون هیچ تلاشی با مدرکی بدرد نخور فارغ التحصیل شوم زیرا فرقی بین دانشجوی درس خوان و درس نخوان وجود ندارد در آخر همه بیکار و بی آیندهایم و دانشجو بودن در ایران مخصوصا در روژهلات وقت تلف کردن است....
و با خنده میگوید: چه پارادکسی! هرچه به روز دانشجو نزدیک میشویم باید استرس توبیخ شدن داشته باشم و به اطلاعات کشانده نشوم، زیرا این روز برای سرکوب ماست.