هشت ثور، روز شومی در تاریخ افغانستان
مردم کابل میگویند که اگر چوب و سنگ این خاک زبان میداشت حرف از درد و جنایت تنظیمهای هشت ثوری میزد که در طول بیست سال با عطر و پودر دموکراتیک از طرف امریکا دوباره بر مردم بیدفاع ما حاکمیت کرده و زمینه را مساعد ساختند تا طالبان دوباره به قدرت برسد.

بهاران لهیب
کابل- در هشت ثور ۱۳۷۱ تنظیمهای جهادی (تنظیمهای جهادی احزاب اسلامگرای بودند که در جریان جنگ مقاومت ضد روسها در پاکستان به حمایت مالی امریکا، عربستان سعودی و در ایران به حمایت دولت ایران ایجاد شدند و در جریان جنگ مقاومت در قتل روشنفکران و آگاهان کشور دست بالایی داشتند)، قدرت را به دست گرفته و در زمان حاکمیت شان جنایات بیشماری را انجام دادند از جمله جنایاتی که میشود به آنها اشاره کرد، قتل عام مردم افشار (یکی از ساحههای هزاره و شیعهنشین در غرب شهر کابل)، تجاوز جنسی و گروهی بر دختران هفت ساله و مادران هفتاد ساله، چور و چپاول دارییهای عامه و خانههای مردم، ویران نمودن تمام شهر کابل، قتل بیشتر از ۷۵۰۰۰ کابلی، ناپدید ساختن مردم، معلول ساختن به هزاران جوان، دربدری اکثریت مردم کابل به کشورهای همسایه و یا ولایات، و جنایات هولناک دیگر.
ما با دو مادری که شاهد حاکمیت و جنایات تنظیمهای جهادی بودهاند مصاحبههایی را انجام دادهایم که روایتهای دردآور شان قلب انسان را به درد میآورد.
بیبیشیرین ظاهر میگوید: «در جریان جنگهای داخلی در شهر کهنه کابل زندگی میکردیم. قبل از آمدن جهادیها زندگی نسبتاً خوبی داشتیم. وقتی این وحشیها وارد کابل شدند، خانه به خانه جنگ را آغاز کردند، هر کوچه ما در دست یکی از این تنظیمها بود و گاه برای خوشگذرانی بهسوی همدیگر گلوله میکردند. حتا قتل ما برای شان یک تفریح محسوب میشد.»
وی اضافه میکند: «در نزدیکی خانهام راکتی اصابت کرد و پسرم که آن زمان ۱۲ سال عمر داشت یکجا با چند بچه قد و نیمقد دیگر در آنجا بازی میکردند، کشته و زخمی شدند. پسر من هم جز زخمیها بود. با هزار یک بدبختی وی را در یکی از شفاخانههای که نزدیک خانه ما بود، انتقال دادیم. تمام بدن پسرم تکه تکه شده، از آن زمان تا حال بارها عمل نموده و هنوزهم از درد شدید بدنش رنج میبرد.»
او میگوید: دلیلی که مردم به مشکل میتوانستند به زخمیهای خود رسیدگی کنند این بود که در همین محله کوچک سه نتظیم حاکمیت داشت و هر کدام ایستهای بازرسی خود را داشتند که تمام دار و ندار و حتا در بعضی مواقع لباسهای مردم را از تن شان میگرفتند. در همین محله شورای نظار افراد احمدشاه مسعود، حزب وحدت افراد عبدالعلی مزاری و حزب اسلامی افراد گلبدین حکمتیار حاکم بودند و هرکدام به نوبه خود مردم را آزار و اذیت میکردند. داکتران هم به موقع به شفاخانه آمده نمیتوانستند چون با عین درد سر مواجه بودند. هرروزباید مورد شکنجه، توهین و تحقیر تنظیمهای جهادی قرار گرفته و تعدادی مجبور به ترک کشور شده بودند.
شیما عزت، مادر دیگر میگوید: «بعد از صرف غذا، راکتی در منزلم اصابت کرد. من و تمام کودکان خرد بزرگ یکجا زیر آوار شدیم. بعد از تلاش همسایههای ما موفق شدند که ما را از زیر آوار بیرون کنند. دختر بزرگم که ۱۴ سال عمر داشت در زیر آوار جان باخته بود. شوهرم یک طرف بدنش از حرکت باز مانده بود.»
شیما با چشمان پُراشک میافزاید: «ما تمام خانه و کاشانه خود را از دست دادیم، دخترم را چون جنگ شدید جریان داشت در کنج حویلی خود دفن کردیم و مجبور به ترک منطقه خود شدیم ولی نمیدانستیم که به کجا میرویم و چه میکنیم؟ در مسیر راه با اجساد کودکان، زنان، پیر و جوان برخوردیم. در تمام مدتی که با چهار فرزندم و شوهر زخمیام خانه ترک کردیم سرگردان بودیم تا این که بالاخره یک روز برگذشتیم که اگر موفق شویم اموال خود را از زیر آوار بیرون کنیم. وقتی آمدیم فقط با خاکروبه مواجه شدیم همه وسایل ما را افراد مسعود با خود برده بودند. حتا کلکین و دروازههای منزل ما نبود. دوباره مجبور شدیم آنجا ترک کنیم.»
هر کابلی از این روایتهای دردآور دارد و حتا مردم کابل میگویند که اگر چوب و سنگ این خاک زبان میداشت حرف از درد و جنایت تنظیمهای هشت ثوری میزد که در طول بیست سال با عطر و پودر دموکراتیک از طرف امریکا دوباره بر مردم بیدفاع این حاکمیت کرده و دولت فاسد را ایجاد نمودند و زمینه را مساعد ساختند تا اینکه طالبان دوباره به قدرت برسند. باید یادآور شد که حاکمیت خون و خیانت تنظیمهای جهادی با حاکمیت دور اول طالبان ختم شده است.