از مصادره مبارزات زنان در جنبش زن زندگی آزادی تا مقاومت

دولت ایران نیز سرمایه‌دارانه است و با انقلاب فرهنگی می‌توان به مبارزات زنان معنا بخشید چون آن زمان است که دیگر این جریانات اپورتونیست نمی‌توانند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند.

افروز رادمنش

تهران - یک سال و اندی ازانقلاب زن زندگی آزادی می‌گذرد و حکومت با توسل به سرکوب و قتل و عام مردم به هر نحوی که بود درصدد بود شعله‌های این آتش را کم توان کند ولی هنوز زنان به شیوه‌های خاص خود در حال مقاومت هستند. البته نه در شرایطی بهتر بلکه در وضعیتی به مراتب سخت‌تر. پارسال با قتل مهسا امینی جرقه‌های این آتش شعله‌ور شد. باید پرسید چرا جمهوری اسلامی برای مطالبه‌ای اولیه که حجاب اختیاری است به این شدت سرکوب‌گرانه برخورد می‌کند و در حالی که با منش‌های اصلاح طلبانه به خوبی راه آمد ولی برای حجاب اختیاری زنان، خودش را تا مرز براندازی پیش ‌برد و هرگونه اعتراضی را بر سر شال یا همان حجاب اجباری سرکوب می‌کند؟!

در اینجا بحث بر سر امری کاملاً حیاتی برای جمهوری اسلامی است. حجاب در جمهوری اسلامی از همان اوایل انقلاب ۵٧ یک مسئله مناقشه برانگیز بوده‌است. در همان زمان با علنی شدن قوانین حجاب اجباری شاهد اعتراضاتی در بین قشر دانشگاهی و بعضی از جریانات سیاسی بودیم. همه خوب می‌دانیم که قتل مهسا امینی برای بروز نفرت و خشم گسترده مردم نسبت به جمهوری اسلامی و در حکم کبریتی بر انبار باروت انباشت شده از اعتراضات گذشته بود.

در اعتراضات ١۴٠١ به رغم تلاش برای متحدسازی جریانات اپوزسیون، اختلاف گسترده در صفوف معترضان بی‌داد می‌کرد. چون مسئله، مسئله‌ای ساختاری و عینی است. گرایش اصلی در اعتراضات اخیر دیگر برخلاف ٨٨ میلی به اصلاحات ندارد و راه تحقق آزادی و دموکراسی را تنها در براندازی می‌بینند! این اتفاقات مستقیماً به افول هژمونی آمریکا و تبدیل شدن جهان از ساحت تک قطبی به چندقطبی شدن مرتبط است. سیاست در جغرافیای ایران بر بستر دگرگونی جهانی متحول می‌شود.

این انقلاب زنانه نباید به گونه‌ای می‌بود که هرکسی سهمی از آن را خواستار می‌شد. به گونه‌ای که ارتجاعی‌ترین جریان که خودشان بانیان سرکوب زنان بودند با شعار زن زندگی آزادی ادعای سهم خواهی می‌کردند. از جریان‌های مذهبی بگیر تا ارتجاعی‌ترین احزاب‌ها که هم پیمانان اپوزسیون و سازمان‌های خارج از ایران هستند می‌شوند و اکلکتیسم را پایه و بنیاد نظری مانیفست‌های خود کرده‌اند و در این راستا حاضراند هر اعتراض و انقلابی را به نفع خودشان مصادره کنند. این‌ها همان‌هایی هستند که خود بانیان ستم بر زنان هستند و نسخه‌هایشان را کاپیتالیسم می‌پیچد. رهبران مذهبی که زن را زیر چادر پوشانده‌اند و هیچ حقی را به زنانشان نمی‌دهند و مردانشان حق گرفتن چند زن را دارند با جمهوری اسلامی چه فرقی می‌کند که زیر همین حرف‌های اسلامی و شرعی ستم به زنان را حق می‌داند. تحریف کار اینجاست، آنان با شعار زن زندگی آزادی می‌خواهند انقلابی را مصادره کنند که نه در عمل با آن هستند و نه در واقعیت بلکه در تضاد با آن هستند و همه‌ی ما می‌دانیم زمانی جامعه به آزادی و برابری دست می‌یابد که زنان زنجیرهای ظلم و اسارت را درهم شکنند نه آن را محکم‌تر دور دستان خود بپیچند. زنان و مردان زیر سیطره این رهبران سیاسی مذهبی هستند و دفاع از ارتجاع به معنای به بند کشیدن آنان است. در کوردستان نیز احزاب رویزیونیسمی و اپورتونیستی که خود را حامیان زن و طبقه کارگر می‌دانند در واقع هم‌پیالگان امپریالیست شده وهستند و برای داعیه‌ای که زیر این چتر منافع چرب و چیلی‌شان را با نام آزادی زن و به سلامتی و قدرت دوباره بوژوازی برای سرکوب همین نام سرمی‌کشیدند. درجریان انقلابات شاهد نشست‌هایی بودیم و افرادی نیز در این نشست حضور داشتند. آنان قرار بود به عنوان نمایندگان مردم ایران، دموکراسی را به ارمغان بیاورند. در واقع آنها در رسانه‌های غربی بر خون‌های ریخته‌شده‌‌ی جوانان‌مان موج‌سواری می‌کردند و رویای به تاج نشستن قدرت را در سر می‌پروراند همراه با حمایت هم‌پیمانشان صحنه را برای نمایش توافق آینده دموکراسی ایران به نمایش می‌گذاشتند، دموکراسی که در خوشبینانه‌ترین حالتش تبدیل به فیلم سالو می‌شد، چه چیزی غیر از فاشیسم نمی‌تواند در این هم‌بستگی سربرآورد. جریان‌های ناسیونالیستی نیز سمت دیگری از ماجرا بودند. این چه انقلابی می‌توانست باشد که ارتجاعی‌ترین نیروها نیز از آن حمایت می‌کردند. آیا غیر از این است که انقلاب با خودش آبادانی به بار آورد نه ویرانی!

می‌توان از اعتراضات زن زندگی آزادی به عنوان انقلاب فرهنگی در ایران نام برد چون از لحاظ فرهنگی تغییراتی را در سطوح جامعه به وجود آورد ولی از لحاظ اقتصادی و سیاسی این توان را نداشت. هر جریان سیاسی به گونه‌ای می‌خواست این رُخداد را معنا بخشی کند. ولی این جنبش به خاطر شکل ارتجاعی و کثرت جریانات توان یک انقلاب را نداشت. جمهوری اسلامی هم محدودیت‌ها را در رابطه با حجاب چند برابر کرد و برای نشان دادن قدرت سرمایه‌دارانه‌اش جوانان فرودست را اعدام می‌کرد و به قتل می‌رساند. در این مبارزه شهیدان همانند سال ٩۶ و ٩٨ بازهم از طبقات فرودست جامعه بودند که از فقر و استیصال به خیابان ریختند و هیچ چیزی غیر از جان را برای از دست دادن نداشتند.  

مبارزات زنان بسیار مهم است. جریانات مختلف در جهت انحراف آن عمل می‌کنند. زنان همیشه از پیشگامان مبارزات و در صف اصلی ایستادگی در مقابل ارتجاع بوده‌اند. ولی باید بسیار هوشیار باشند که برای بازتولید ارتجاع مبارزه نکنند و بدانند تنها راه رهایی زنان زمانی است که نظام مردسالاری و بورژوازی نابود شود و مسئله‌ی طبقاتی وجود نداشته باشد. ستم بر زنان تنها در بستر روابط گسترده‌تر بهره‌کشی از زنان وجامعه قابل درک است و مبارزه برای رهایی زنان نمی‌تواند از مبارزه علیه سرمایه‌داری جدا باشد. دولت ایران نیز سرمایه‌دارانه است و تنها با انقلاب فرهنگی می‌توان به مبارزات زنان معنا بخشید چون آن زمان است که دیگر این جریانات اپورتونیست نمی‌توانند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند.