اِما مارچیگیانو فعال حقوق بشری کە ققنوس‌وار از خودگذشت تا کودک‌کشی در ایران متوقف شود

اِما مارچیگانو فعال حقوق بشر ساکن ایتالیا، هنگامی کە در مورد ماشین اعدام دهە شصت ایران شنید، ققنوس‌وار از خود گذشت تا در مورد آنچە در ایران می‌گذرد اطلاع‌رسانی کند. او اکنون قهرمان دخترش النا است و مطمئنا همەی زنان جهان نیز او را قهرمان خود می‌دانند.

شهلا محمدی

مرکز خبر – فعالین حقوق بشر زندگی خود را برای دفاع از زندانیان سیاسی و دفاع از آزادی بە خطر می‌اندازند و صدای رسای همە افرادی هستند کە در نقاط مختلف جهان از تبعیض و خشونت بە ویژە خشونت دولتی رنج می‌برند، ولی کمتر فعال حقوق بشری وجود  دارد کە با گذشتن از زندگی خود خواهان زندگی بخشیدن بە کودکان و خلق‌هایی باشد کە با کشتار و نسل‌کشی روبرو هستند. 

اِما مارچیگیانو آرکادیو دال فورنو، مادر سە فرزند کە در دهەی شصت ایران و در دوران اوج اعدام‌ها و کشتار زندانیان سیاسی، فعال حقوق بشر بود واکنش دیگری بە کشتارهای دهەی شصت ایران داشت کە نە تنها بسیار فداکارانە بود بلکە نمونەای نادر در تمامی جهان است.

از طریق بسی شاماری، مسئول دیدە بان ایران، نهاد اجرائی بنیاد ایران تریبونال، با داستان النا و اما آشنا شدیم. در سفری کە بسە بە ایتالیا داشت، او در مورد داستان اما شنیدە بود و ما را با خود همسفر کرد تا بتوانیم صدای اما و النا و داستان ازخودگذشتگی‌شان را با زنان کورد و زنان ایران کە اکنون با فلسفەی ژن ژیان ئازادی و با خون و جان خود برای انقلابی نو در ایران مبارزە می‌کنند، برسانیم.

 اِما مارچیگیانو، سال ١٩٨١ در یکی از شهرهای ایتالیا در حوزە حقوق بشر فعالیت داشت و عضو سازمان عفو بین‌الملل بود. او مادر سە دختر با نام‌های النا، کلاودیا و گلولیانو بود. از طریق روزنامەهای محلی داستان نسل‌کشی و کشتارهای سال‌های شصت کە از کوردستان آغاز شدە بود، را مطالعە می‌کرد.

این کشتار‌ها کە در همەی شهرهای ایران و بە ویژە در کوردستان و با روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی پس از انقلاب سال ١٣٥٧ آغاز شدە بود، برای اما بسیار تکان‌دهندە بود و او با خواندن داستان هر کودک اعدام شدەای دختران کوچک خود را تصور می‌کرد و شنیدن و خواندن این داستان‌ها برای او غیرقابل تحمل شد و بە همین دلیل تصمیم گرفت جهانیان را از آنچە در ایران می‌گذرد آگاە و از خواب غفلت بیدار سازد.

او هر روز با یک پلاکارد و دست نوشتە و عکس‌هایی از صفحات روزنامەهایی کە در مورد ایران نوشتە بودند، جلو درب روزنامە محلی شهر خود اعتصاب می‌کرد، روزها این نحوە اعتراض اما ادامە داشت ولی خواستەهای اما و فعالیت‌های او توسط نهادهای حقوق بشری و دولتی نادیدە گرفتە می‌شد.

آخرین روزی کە اما سرپا بود تصمیمی عجیب و فداکارانە گرفت، او ققنوس وار از خود گذشت تا بە کودکانی کە در ایران اعدام می‌شدند جان ببخشد.

اما نامەای برای دخترانش گذاشت و جلو درب روزنامە محلی، تن خود را بە آتش کشید. آتش همەی بدن اما را گرفت. یکی از رهگذران کە شاهد خودسوزی اما بود او را در چاە آبی انداخت و صورت اما سالم ماند.

مدت‌ها او در بیمارستان‌های ایتالیا بستری بود و خانوادەی او اجازە ملاقات و یا دیدن وی را نداشتند. دختران اما روزهای بسیار ناخوشایندی را گذراندند. النا می‌گوید: در آن دوران ما سن زیادی نداشتیم و متوجە نبودیم چە می‌گذرد. پدرمان بە ما گفت فعلا نمی‌توانید مادر را ببینید و مادر بزرگ و خالەام مسئولیت نگەداری از ما را بر عهدە گرفتند.

او می‌گوید: پس از مدتی از سرتاسر جهان نامەهایی دریافت می‌کردیم و هر روز از نقاط مختلف با تلفن منزل‌مان تماس گرفتە می‌شد. مردم مادر ما را تحسین می‌کردند و بە او می‌گفتند قهرمان است ولی ما متوجە نبودیم کە چرا باید مادر ما قهرمان باشد.

روزها و سال‌ها گذشت و بالاخرە النا و خواهرانش توانستند مادر خود را در شرایطی خیلی سخت و با بدنی باندپیچی شدە ببینند. این صحنەها هرچند برای النا و خواهرانش دردناک بود ولی خوشحال بودند کە اکنون دیگر در کنار مادرشان هستند.

النا می‌گوید: هنگامی کە بعدها واقعیت ماجرای مادرم را شنیدم او بە قهرمان زندگی‌ام تبدیل شد. و اکنون النا نیز از طریق روزنامە‌نگاری و فعالیت‌های حقوق بشرانە راە مادرش را ادامە می‌دهد تا شاید جهانی کە در مماشات با حکومت‌های دیکتاتور در مورد هر آنچە در کشورهای مختلف اتفاق می‌افتد را آگاە سازد و مانع ادامە کشتار و کودک‌کشی در ایران و جهان شود.

آنچە در مورد وضعیت اما بسیار تاسف‌انگیز است، عدم رسانەای شدن اقدام او در رسانەهای ایران است و حتی کسانی کە در همان سال‌های نخست در مورد او شنیدە بودن بعدها او را بە فراموشی سپردند و دیگر کسی در مورد او نە چیزی شنید و نە چیزی گفت.

النا و خواهرانش تنها کسانی بودند کە در مدت ٤٢ سال گذشتە همیشە با اما بودند و او مدت‌ها است کە دیگر تنها قهرمان دختران خود است، ولی ما نیز پس از شنیدن داستان اما و ازخودگذشتگی‌اش تصمیم گرفتیم صدای او باشیم و او اکنون قهرمان ما نیز هست و مطمئنا زنان ایرانی کە یک سال گذشتە با شعار و فلسفەی ژن ژیان آزادی، برای رهایی از ظلم و تبعیض مبارزە کردند و طعم تلخ زندان و مرگ را چشیدند اما را نخستین قهرمان زندگی خود می‌دانند.