این‌بار صدایی خفه شده فریاد می‌زند زنجیر می‌درد و این آزادی‌ست، که برایش هلهله می‌کشد

براستی لگدمال کردن استعداد زنان چه مزیتی برای جامعه‌ی مرد سالار دارد؟! آیا جز این است که زن‌های آن جامعه سرشار از حسرت و بیماری می‌شوند اگر مردان منطقی و با نگاهی انسانی به قضیه نگاه کنند چه تصمیم‌ها که گرفته نمی‌شود و چه سرنوشت‌ها که تغییر می‌کنند. برای پیدا کردن آن استعدادها نیازی به گشتن نیست همیشه همینجا که من وتو هستیم صدایشان به گوش می‌رسد، سروشا.م یکی از همان‌هاست حسرت به دل و البته امیدوار.

براستی لگدمال کردن استعداد زنان چه مزیتی برای جامعه‌ی مرد سالار دارد؟! آیا جز این است که زن‌های آن جامعه سرشار از حسرت و بیماری می‌شوند اگر مردان منطقی و با نگاهی انسانی به قضیه نگاه کنند چه تصمیم‌ها که گرفته نمی‌شود و چه سرنوشت‌ها که تغییر می‌کنند. برای پیدا کردن آن استعدادها نیازی به گشتن نیست همیشه همینجا که من وتو هستیم صدایشان به گوش می‌رسد، سروشا.م یکی از همان‌هاست حسرت به دل و البته امیدوار.

 

هیما راد

سنندج – سروشا.م (اسم مستعار) اهل سنه (سنندج) از همان اوان كودکی شروع به آواز خواندن کرده است و در مورد علاقه‌اش به آوازخوان در گفت‌وگویی با خبرگزاری زن می‌گوید: «من از بچگی خیلی خواندن را دوست داشتم. از همان بچگی کە تو گروە سرود مدرسە بودم و تو تستی کە ازم گرفتن دوم شدم. خواندن جزئی از زندگیم شد و این را فهمیدم کە می‌توانم بخوانم. از همان بچگی آهنگ‌های خوب گوش می‌دادم چون هر آهنگی آن حس خوبی را که می‌خواستم به من نمی‌داد. بیشتر دوست داشتم آهنگ‌های کوردی مثل استاد "ناصر رزازی"، " مرضیه فریقی"، " لیلا فریقی" را گوش می‌دادم. باهاشون می‌خواندم و تحریرهارو باهاشون اجرا می‌کردم. حس کردم می‌توانم خوانندگی را دنبال بکنم. کسی مشوقم نبود حتی خیلی وقت‌ها مسخره‌ام می‌کردند، خیلی وقت‌ها هم به من می‌گفتند نخون زشته تو دختری.. وقتی خونه‌ی پدرم بودم موقع نظافت کردن، استراحت کردن می‌خواندم صدایم را بلند می‌کردم، از ته دل آواز می‌خواندم، احساس می‌کردم جای آن خواننده هستم یا روبرویش قرار دارم و باهاش هم‌خوانی می‌کنم واقعا در اوج بودم. نمی‌دانم شما انیمیشن روح(soul) رو دیدید؟»

سروشا. م در ادامه‌ی صحبت‌هایش از انیمیشن روح می‌گوید و اضافه کرد: «توی انیمیشن روح میگه که دنیایی وجود دارد که آدمها وقتی به اوج لذت خودشان از هر چیزی حالا رانندگی، خوانندگی، نقاشی، کتاب خوندن یا حتی راه‌رفتن، می‌رسند انگار روحشان به دنیای دیگر رفته و آنجا به پرواز در می‌آید. منم وقتی می‌خوانم همان احساس را دارم و احساس می‌کنم روی سن‌‌ام و چندین هزار نفر من را نگاه می‌کنند و من برایشان آواز می‌خوانم.»

 

«امیدوارم بتوانم روزی تمام موانع‌ را پشت سر بگذارم»

سروشا با توجه به برخورد اطرافیانش نسبت به خوانندگی وی افزود: «خیلی وقت‌ها مسخره‌ام می‌کردند، خیلی وقت‌ها خارج خوندم و به من گفتن که بد می‌خوانی، اما من تلاش کردم تا بهتر بخوانم. بعد از اینکه ازدواج کردم، کمی راحت‌تر توانستم به هدفم بپردازم. هرچند خانواده‌ی همسرم نیز مثل خانواده‌ی خودم تابوهایی داشت و شاید هم بدتر، ولی خوشبختانه همسرم انعطاف‌پذیر بود. اگر او هم دوست دارد که بخوانم، اما به هر دلیلی مخالفت می‌کند. وقتی نامزد بودیم در مکان‌های خلوت همیشه از من می‌خواست که برایش بخوانم و من هم با کمال میل و شوق می‌خواندم و می‌دانستم از جون و دل به من گوش می‌دهد، ولی بعد از ازدواج این جریان کم‌رنگ شد.»

وی همچنان می‌گوید که علیرغم تمام برخوردهای ناامید کننده، امیدش را از دست نداده و بر یادگیری در این زمینه مصِّر بوده است. سروشا در ادامه می‌گوید: «می‌خواستم به کلاس ساز برم، اما اوایل همسرم مخالفت می‌کرد، می‌گفت ساز یاد بگیری و بخونی که چی بشه؟!... دوست داشتم یه هنری داشته باشم که در آینده فرزندانم به من افتخار کنند و برایشان آواز بخوانم و ساز بزنم. تمام آرزوهایم را به همسرم می‌گفتم. بالاخره رویاهایم به حقیقت پیوست و همسرم با یک تصمیم ناگهانی و خرید یک ساز باعث شد که دومین جرقه در زندگیم زده شود. بعد از آن احساس کردم که کسی حامی من هست. البته ناگفته نماند او هم بدلیل مخالفت‌های خانواده‌اش، تحت فشار قرار می‌گیرد و امیدوارم بتوانم این مرحله را هم پشت سر بگذارم و در این راه موفق عمل کنم.»

 

«دیگر نتوانستم مخالفت‌ها را قبول کنم و در جمع‌های دوستانه خواندن را شروع کردم»

سروشا.م در مورد شروع فعالیت‌هایش این چنین گفت:‌ «قبل از اینکە ساززنی را شروع کنم، در کلاس‌ گروه‌خوانی گروه کرال «زریوه» با سرپرستی آقای مرادی شرکت کردم. در اینجا هم می‌توانم بگویم که ایشان خیلی در یادگیری به من کمک کرد و ممنونم. با من سولفژ کار کرد و به من دل‌گرمی می‌داد و می‌گفت تو می‌توانی و صدایت یه آلتوی دلنشینه و سر کلاس سلفژ همیشه سولفژها را می‌داد من بخونم و بهم پیشنهاد خوندن یک آهنگ رو داد و گفت اگه دوست داشتە باشی برات استودیو فراهم می‌کنم و تنظیم و کاراش رو خودم انجام می‌دهم، ولی بخاطر مخالفت‌های همسرم و خانواده‌هامون نتوانستم قبول بکنم. در حالی که حسرتش همیشه باهامه و خودم رو سرزنش می‌کنم چون حس می‌کنم زیاد تلاش نکردم. از موقعی که خودم را شناختم برای هرچیزی تو زندگیم جنگیدم حتی دانشگاه رفتنم، کلاس‌هایی که می‌رفتم، یا هرچیزی که فکرش را بکنید، همیشه مخالف جهت آب حرکت کردم گاهی از جنگیدن احساس خستگی می‌کنم.... بعضی وقت‌ها در جمع دوستان می‌خواستم بخوانم، ولی همسرم با نگاهش مخالفتش را نشون می‌داد.»

وی همچنان می‌گوید: «بعد از مدتی دیگر نتونستم قبول بکنم و توی جمع‌های دوستانە شروع کردم به خوندن، بعدش احساس آزادی می‌کردم. وقتی تو گروە "زیویە" بودم دو اجرا داشتیم یکی در تالار فجر بود و دیگری هم در یکی از مراسم‌ها بود کە خیلی‌ها حضور داشتند. تجربه‌ی خوبی بود ولی متاسفانە بخاطر وضعیت کرونا فعلا نمی‌توانیم اجرا داشته باشیم.»

 

«از این ببعد تلاشم را بیشتر می‌کنم تا به هدفم برسم»

سروشا.م در خاتمه‌ی سخنانش می‌گوید: «من در این راه سختی زیادی کشیدم و از تمام زنان می‌خواهم اگر در هر زمینه‌ای استعداد دارند، حتی بیشتر از من تلاش کنند. من همیشه خانواده، همسرم، جامعه، مثل سدی سر راهم بودند، ولی از این پیشمانم کە بیشتر سعی نکردم شاید چون از جنگیدن خستە بودم ولی به خانم‌هایی که تنها برای بچه‌هاشون لالایی می‌خونن در حالی کە می‌دونن صدا و استعداش رو دارند پیشنهاد می‌کنم صداشون رو بلند کنند و صداشون رو خفه نکنند. از امروز می‌خواهم بیشتر تلاش کنم، تا به هدفم برسم و همین الان خودم رو روی سن می‌بینم و همسرم رو که قسمت جلو نشسته و با دل و جان به صدایم گوش می‌دهد»....

و بعد می‌خواند، می‌خواند و می‌خواند بر فراز آبیدر، و چه مردان و زنانی که آن پایین شنیدند، لذت بردند و تشویقش کردند و هیچکدام صدای سروشا را حرام ندانستند.