تله‌ی مادری ایده‌آل

بشر همیشه تلاش کرده شرایط زندگی انسان را بهبود بخشد و برای به حداکثر رساندن رفاه در همه‌ی جنبه‌های زندگی مانند پویایی و سرپناه سخت کار کرده است. در طول زمان، این تلاش‌ها شاید بیشتر معطوف به رویارویی با نیروهای طبیعت و تسلیم کردن آنها در برابر هوس‌ها و امیال انسان بوده است. در مقابل وقتی صحبت از زندگی و فیزیولوژی زنان می‌شود، مردان بر حفظ وضعیت موجود سرمایه‌گذاری می‌کنند. با وجود پیشرفت‌های عظیم پزشکی که ممکن است به زودی منجر به خلق انسان آزمایشگاهی شود، زنان با رنج‌های قاعدگی و سختی‌های زایمان و بارداری به حال خود رها شده‌اند.

نویسنده: ایمنه آمارا

مترجم: شیوا نظرآهاری

 

برای بیشتر مردم، مادری وظیفه و افتخاری مقدس است که تنها به زنان اعطا شده است. بنابراین از آنها انتظار می‌رود که بدون هیچ تشکر و یا قدردانی‌ای آن را پشت سر بگذارند. جامعه به نیروی کار نیاز دارد و تقاضای باروری بیشتری از زنان می‌طلبد، اما به نیازهای آنها برای بهبود شرایط مراقبت و تولد توجهی نمی‌کند. در عوض، یک استدلال ذات‌گرایانه همیشه آماده‌ی جواب دادن است، این سرنوشت و شرایط زن بودن از آغاز بوده است، پس چرا شکایت می‌کنیم؟

مفهوم سرنوشت باروری زنان که مسئولیتی کاملا «زنانه» است، توسط مذاهبی که الهه‌های باروری را می‌پرستیدند (مانند الهه مصری ایسیس) و بارداری و زایمان را تقدیس می‌کردند، تقویت و تثبیت شد. سه دین توحیدی بطور ویژه بر این ایده‌ی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. به عنوان مثال در یهودیت، زن ملزم می‌شود که مکررا تولیدمثل کند تا یکی از آن بارداری‌ها حامل مسیحی باشد که شکوه و جلال قوم برگزیده را بازگرداند. از دیدگاه مسیحیان، زنان به جبران «زنانگی شیطانی» که از حوا گناهکار اصلی به ارث برده‌اند، محکوم به تحمل دردهای مکرر زایمان هستند. در اسلام احادیث فراوانی وجود دارد که مردان را ترغیب به ازدواج با زنان بارور می‌کند، زنانی که می‌توانند لشکری از مسلمانان را برای روز قیامت به دنیا آورند.

حتی فراتر از مذاهب، با شروع دوران رنسانس بسیاری از پزشکان و فیلسوفان معتقد بودند که نقش «طبیعی» زنان، مادری است و فرزندپروری مسئولیت اصلی (تنها) آنها است. «ژان ژاک روسو» که شاید یکی از سرسخت‌ترین مدافعان این گفتمان بود، همانطور که نوشته‌هایش نشان می‌دهد در مطالعات مختلفی تلاش کرد تا محوریت مادر و تأثیر او بر تمام جنبه‌های زندگی فرزندان آینده‌اش را ثابت کند. انقلاب فرانسه نیز دست دولت را برای مداخله در مسائل مربوط به مادری، بازتر کرد. در آن بستر، مادر به نماد رسمی میهن تبدیل می‌شود، با تصویر شیردهی، او مردم فلاکت‌زده‌اش را به سمت آزادی هدایت می‌کند. [۱] علاوه بر کار مراقبتی و زایمان، وظیفه آموزش و تربیت شهروندان خوب آینده جمهوری نیز به او سپرده شده است. با وجود حضور زنان در جنبش سیاسی و در انقلاب، از آنها انتظار می‌رفت قبل از آنکه فرزندانشان را به میدان‌های نبرد، جایی که می‌توانستند برای وطن و ارزش‌هایش بجنگند، بفرستند، صرفا «میهن‌پرستی» را به فرزندان خود انتقال بدهند. اگرچه به زنان گفته می‌شود که مادری، آنها را اگر نه بیشتر اما به اندازه‌ی مردان مهم می‌کند، اما این به خودی خود هیچ حقوق ملموسی را به همراه نداشته و وضعیت حقوقی زنان ثابت باقی مانده است. گویی او باید از این نقش «نجیب» که به او سپرده شده است، خشنود باشد چراکه مردان نمی‌توانند آن را محقق کنند.

پس از جنگ جهانی اول، دولت‌ها توجه بیشتری به مادران و کودکان نشان دادند، زیرا که به بازسازی جوامع و جبران مرگ‌های پرشمار و ویرانگر نیاز داشتند. طبقه‌ی بورژوای سنتی، کلیسا و دولت، ناگهان به هم نزدیک شدند تا زنان را که در طول جنگ جایگزین نیروی کار مردان شده بودند، دوباره به خانه‌ها و به نقش «طبیعی»‌ خود بازگردانند. مخالفت با زنان شاغل در کارخانه‌ها با این ادعا که سلامت باروری آنها به خطر می‌افتد و موجب سقط جنین، مشکلات جنسی و یا ناباروری می‌شود، افزایش یافت. دولت برنامه‌های جامعی را برای مراقبت از مادران و کودکان بواسطه‌ی آموزش و کمک مالی به اجرا گذاشت. این برنامه‌ها از مدارس شروع می‌شد تا جشن‌هایی مانند روز مادر و جوایزی مانند مدال مادر/خانواده‌ی ایده‌آل. بنابراین مادری به عنوان کار شناخته شد و مورد احترام جامعه قرار گرفت اما در مقابل مادران نمی‌بایست انتظار پاداش می‌داشتند و باید به همین قدردانی‌‌های نمادین و به‌ رسمیت شناختن اهمیت اخلاقی مادری راضی می‌شدند. ( من با پیشنهاد سیلویا فدریچی مبنی بر پرداخت دستمزد به مادران مانند مشاغل دیگر مخالفم، در عوض معتقدم این هنجارها باید از ریشه برچیده شوند.)
جالب اینجاست که در همین دوران تاریخی است که فیلسوفان و کشیشان تلاش کردند تا غرایز انسان را بدنام کنند، به آن صفت فساد و پستی نسبت دهند و به تعالی معنوی دعوتش کنند. با این حال تا به امروز، وقتی صحبت از مادری می‌شود، ادعا می‌کنند که این غریزه در درون هر زن و دختری وجود دارد و همگی مشتاق حفظ، ادعا و ستایش آن هستند. تجلیل از مقام مادری و تقدیس تربیت نسل‌های آینده، در ظاهر نقش مادر را باارزش جلوه می‌دهد. با این حال واقعیت امر این است که آنها یک سیستم موثر نظارتی برای کنترل مادران ایجاد می‌کنند، با پشتوانه‌ی شمار زیادی از مطالعات پزشکی و روانشناختی که مادران را با استانداردهای ایده‌آل تطابق می‌دهد و در صورت بروز هرگونه مساله‌ی مرتبط با سلامتی و رفتار فرزندان، آنها را بازخواست می‌کند. حتی زمانی که آنها از هنجارهای اجتماعی تخطی می‌کنند(مثلا در انتخاب‌های جنسی‌شان) مادر مقصر قلمداد می‌‌شود. این استانداردهای ایده‌آل حتی پیش از بارداری و تولد از مادران مطالبه می‌شود. زیرا که از زن می‌خواهند تا سبک زندگی سالمی را که با بر باروری‌اش تاثیر منفی نگذارد، انتخاب کند. داروهایی را مصرف کند که شانس بارداری را افزایش می‌دهد، خودش را از نظر روانی آماده کند و آگاهی‌اش را در زمینه‌ی حاملگی و فرزندآوری دانش و آگاهی‌اش افزایش دهد.

غیرممکن است که انبوه کتاب‌های مرتبط با موضوع بارداری، زایمان و تربیت کودک که قفسه‌های کتابخانه‌ها را پر کرده‌اند، از نظر پنهان بماند. کتاب‌هایی که از طریق بازخواست مادران بیش‌ازپیش نقش‌های جنسیتی را تفکیک و متبلور می‌کنند. گسترش روانکاوی فرویدی کمک زیادی به خلق افسانه‌ی مادر ایده‌آل کرده که به موجب آن روابط مادر با فرزندش، مهم‌ترین اتفاق سال‌های ابتدایی زندگی فرد است و در نتیجه به ریشه‌ی اصلی بیماری روحی و روانی تبدیل می‌شود. اگرچه انتشار این کتاب‌ها و منابع، آگاهی مادرانی را که تحصیل‌کرده محسوب می‌شوند بالا می‌برد و دانش‌ آنها را در مورد مباحث پیرامون سلامتی ارتقا می‌دهد، اما در عین حال با تحمیل وظایف مازاد به مادران در مورد سلامت جسمی و روانی فرزندانشان، به نظام پدرسالار نیز خدمت می‌کنند. بچه‌ها تبدیل به کانون و مرکز خانواده می‌شوند و با این فرض که زنان اکنون نسبت به نسل قبل، به مراقبت‌های پزشکی دسترسی بهتری دارند، در مقایسه با مادر توجه بیشتری دریافت می‌کنند.

پس از جنگ جهانی اول، دولت‌ها توجه بیشتری به مادران و کودکان نشان دادند، زیرا که به بازسازی جوامع و جبران مرگ‌های پرشمار و ویرانگر نیاز داشتند. طبقه‌ی بورژوای سنتی، کلیسا و دولت، ناگهان به هم نزدیک شدند تا زنان را که در طول جنگ جایگزین نیروی کار مردان شده بودند، دوباره به خانه‌ها و به نقش «طبیعی»‌ خود بازگردانند. مخالفت با زنان شاغل در کارخانه‌ها با این ادعا که سلامت باروری آنها به خطر می‌افتد و موجب سقط جنین، مشکلات جنسی و یا ناباروری می‌شود، افزایش یافت. دولت برنامه‌های جامعی را برای مراقبت از مادران و کودکان بواسطه‌ی آموزش و کمک مالی به اجرا گذاشت. این برنامه‌ها از مدارس شروع می‌شد تا جشن‌هایی مانند روز مادر و جوایزی مانند مدال مادر/خانواده‌ی ایده‌آل. بنابراین مادری به عنوان کار شناخته شد و مورد احترام جامعه قرار گرفت اما در مقابل مادران نمی‌بایست انتظار پاداش می‌داشتند و باید به همین قدردانی‌‌های نمادین و به‌ رسمیت شناختن اهمیت اخلاقی مادری راضی می‌شدند. (من با پیشنهاد سیلویا فدریچی مبنی بر پرداخت دستمزد به مادران مانند مشاغل دیگر مخالفم، در عوض معتقدم این هنجارها باید از ریشه برچیده شوند.)
جالب اینجاست که در همین دوران تاریخی است که فیلسوفان و کشیشان تلاش کردند تا غرایز انسان را بدنام کنند، به آن صفت فساد و پستی نسبت دهند و به تعالی معنوی دعوتش کنند. با این حال تا به امروز، وقتی صحبت از مادری می‌شود، ادعا می‌کنند که این غریزه در درون هر زن و دختری وجود دارد و همگی مشتاق حفظ، ادعا و ستایش آن هستند. تجلیل از مقام مادری و تقدیس تربیت نسل‌های آینده، در ظاهر نقش مادر را باارزش جلوه می‌دهد. با این حال واقعیت امر این است که آنها یک سیستم موثر نظارتی برای کنترل مادران ایجاد می‌کنند، با پشتوانه‌ی شمار زیادی از مطالعات پزشکی و روانشناختی که مادران را با استانداردهای ایده‌آل تطابق می‌دهد و در صورت بروز هرگونه مساله مرتبط با سلامتی و رفتار فرزندان، آنها را بازخواست می‌کند. حتی زمانی که آنها از هنجارهای اجتماعی تخطی می‌کنند(مثلا در انتخاب‌های جنسی‌شان) مادر مقصر قلمداد می‌‌شود. این استانداردهای ایده‌آل حتی پیش از بارداری و تولد از مادران مطالبه می‌شود. زیرا که از زن می‌خواهند تا سبک زندگی سالمی را که با بر باروری‌اش تاثیر منفی نگذارد، انتخاب کند. داروهایی را مصرف کند که شانس بارداری را افزایش می‌دهد، خودش را از نظر روانی آماده کند و آگاهی‌اش را در زمینه‌ی حاملگی و فرزندآوری دانش و آگاهی‌اش افزایش دهد.

غیرممکن است که انبوه کتاب‌های مرتبط با موضوع بارداری، زایمان و تربیت کودک که قفسه‌های کتابخانه‌ها را پر کرده‌اند، از نظر پنهان بماند. کتاب‌هایی که از طریق بازخواست مادران بیش‌ازپیش نقش‌های جنسیتی را تفکیک و متبلور می‌کنند. گسترش روانکاوی فرویدی کمک زیادی به خلق افسانه‌ی مادر ایده‌آل کرده که به موجب آن روابط مادر با فرزندش، مهم‌ترین اتفاق سال‌های ابتدایی زندگی فرد است و در نتیجه به ریشه‌ی اصلی بیماری روحی و روانی تبدیل می‌شود. اگرچه انتشار این کتاب‌ها و منابع، آگاهی مادرانی را که تحصیل‌کرده محسوب می‌شوند بالا می‌برد و دانش‌ آنها را در مورد مباحث پیرامون سلامتی ارتقا می‌دهد، اما در عین حال با تحمیل وظایف مازاد به مادران در مورد سلامت جسمی و روانی فرزندانشان، به نظام پدرسالار نیز خدمت می‌کنند. بچه‌ها تبدیل به کانون و مرکز خانواده می‌شوند و با این فرض که زنان اکنون نسبت به نسل قبل، به مراقبت‌های پزشکی دسترسی بهتری دارند، در مقایسه با مادر توجه بیشتری دریافت می‌کنند.

 

پانوشت:

[۱] اشاره دارد به نقاشی آزادی هدایتگر مردم اثر اوژن دولاکروا که در سال ۱۸۳۰ میلادی خلق شد.

منبع:

https://kohljournal.press/trap-ideal-motherhood