درک مفهوم جنسیت

شهناز هیرانی - نویسنده

هر سوال یا مفهوم جدیدی که وارد جامعه می­شود، باید به طور جدی مورد بحث و تحلیل قرار بگیرد. اگر جامعه بتواند به درک واقعی از آن برسد می‌تواند اهداف خود را در رابطه با آن تحقق بخشد و یکی از این مفاهیم جدید (جنسیت) است.

ابتدا باید تحلیل دقیق و علمی از مفهوم جنسیت داشت که با ارزش­های جامعه، آداب و رسوم و سنت­های جامعه تطبیق‌پذیر باشد، تا کنون درک اساسی­ای از این مفهوم وجود نداشته تا به وسیله‌ی آن افراد با جنسیت آشنا شوند و آن را درک کنند.

از زمانی‌ که واژه‌ی جنسیت به عنوان یک مفهوم جدید در علوم اجتماعی مطرح شد، باب تفاسیر و تبعیض‌های مختلف بین زن و مرد به خاطر هویت­های اجتماعی باز شد. انسان به عنوان زن یا مرد یا به صورت دو جنس اساسی به دنیا می­آید و زندگی می­کند، اما این جامعه و فرهنگ است که نقش (زنانگی، مردانگی) را با توجه به درکش از این مفاهیم برای شخص تعیین می­کند.

وقتی جامعه نقش­ها را با توجه به ذهنیت­ها، عرف، فرهنگ و سنت تعیین می­کند، زنان را با بسیاری از قوانین و اشکال مختلف اجتماعی محدود می­کند. زن برای اینکه در معرض خطر قرار نگیرد، موظف است به هنجارها و ساختارهای جامعه پایبند باشد و در نهایت نمی­تواند از مرزهایی که برایش تعیین شده است، منحرف شود و زن بودن، با معیارهایی در چهارچوب این مرزها تعریف می­شود. در رابطه با این موضوع، سیمون دوبوار می‌گوید: «هیچ کس زن به دنیا نمی­آید، بلکه زن می­شود.»

زنانگی‌ای که سیمون توصیف می‌کند، هویتی شخصی نیست که از دید خود زن سرچشمه گرفته باشد، بلکه محصول ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تحت سلطه‌ی مردان است و در شکل، محتوا و ارزش‌های مردان تجسم یافته است.

هویت، فرایندی از تاریخ چند بُعدی است و عوامل بسیاری در ایجاد آن نقش دارند. زنان در مراحل مختلف تاریخ به دلیل جنسیت و ویژگی‌های زیستی محدود شده­اند. عوامل تاریخی (مذهب، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) همگی در تحقیر زنان از سوی مردان نقش داشته­اند. بنابراین می­توانیم بگوییم، جنسیت علمی است شامل تمام تحقیقات و تحلیل­هایی که موقعیت زنان را در جامعه پوشش می­دهد.

مفهوم جنسیت و تئوری­های پیرامون آن، دیدگاه­ها و نظراتی که جنسیت را معیار نقش­های اجتماعی می­داند و همچنین نقش­هایی که با کنش اجتماعی ایجاد شده توسط این دیدگاه‌ها را رد می­کند.

مفهوم و تز جنسیت بیان می­کند بی‌عدالتی و نابرابری در وضعیت زنان، مربوط به ویژگی­های زیستی آن­ها نیست، بلکه ناشی از هنجارها، قواعد و ساختارهای فرهنگی جامعه است که باعث این نابرابری شده است. به این ترتیب می‌توان مفهوم جنسیت را، فراهم کردن حقوق و فرصت‌های برابر برای زنان و شرکت در تمام جنبه­های زندگی اجتماعی بدون تبعیض جنسیتی یا فیزیکی، تعریف کرد.

برابری جنسیتی به این معنا نیست که زن و مرد دقیقا یکسان هستند و هیچ تفاوتی در رفتار، توانایی­ها و انتخاب­هایشان وجود ندارد. همه‌ی انسان­ها، چه زن و چه مرد، باید با تخصص و توانایی­هایشان متمایز شوند.

در برابری جنسیتی به زنان ارزش و موقعیت برابر داده می­شود. مفهوم جنسیت بهانه­های بیولوژی را رد می­کند و هیچ تفاوت و مانع بیولوژیکی بین زن و مرد قائل نیست. مثال­های زیادی وجود دارد: در حال حاضر نمونه‌ی زنده و شجاعانه­ای از زنان مبارز در روژآوای (غرب) کوردستان زندگی می­کنند که توانسته­اند در برابر وحشیانه­ترین نیروهای افراطی ایستادگی کنند. اسلحه به دست بگیرند و هم از نظر فیزیکی و هم با افکار و رفتارشان در جبهه‌های جنگ حضور یافتند و به تمام دنیا ثابت کردند که هیچ گاه بیولوژی بهانه­ای برای جلوگیری از برابری انسان­ها نخواهد بود.

اهمیت برابری جنسیتی در این است که حامل پیام عدالت، برابری و انسانیت برای همه‌ی مردم است، تا زنان با در نظر گرفتن تدبیر و توانایی خود به یک گفتمان مشترک برسند و بر گسترش اصول، حقوق و گفتمان­های زنان کار کنند.

در واقع سنت­های جامعه و فرهنگ مردسالاری هویت زنان را از میان برداشته است. در جوامع کورد، واضح است که اکثریت زنان کورد هنوز گفتمان یا اندیشه‌ی زنانه ندارند، تنها نظرات و جهان بینی‌های مردان را می­شناسند و در زندگی دنبال می­کنند. برای تغییر ذهنیت و فرهنگی که در آن زنان، گناهکار و حرام جلوه داده می­شوند و برای خارج شدن از بستر تفکر سنتی ما نیاز به آگاهی داریم، آگاهی زمینه‌ساز آزادی است. برای چیرگی بر نابرابری جنسیتی، آگاهی واقعی نسبت به زنان و پروژه‌هایی در مسیر ارتقای آگاهی و اندیشه‌ی زنان لازم و ضروریست. اگرچه در جوامع بسته‌ی مردان به آسانی از اقتدار و حاکمیتشان دست نخواهند کشید، اما اقدامات جدی می­تواند تنش‌های قبیله‌ای را از میان بردارد، اگر چه تاثیرگذاری­اش سریع نیست.

راوین کانیل، نویسنده در بخش دوم کتابش (جنسیت و قدرت، جنسیت و سیاست‌های جنسیتی)، از تاریخ توسعه‌ی تحقیقات جنسیتی صحبت می­کند. از قرون وسطی آغاز کرده و به تئوری‌های معاصر می‌رسد. راوین می­گوید: «نظریه‌های علمی و اجتماعی جنسیت، علم جدیدی است که از غرب نشات می‌گیرند. بنابراین باید از تاریخی که منجر به تولید و توسعه‌ی این علم شده است، صحبت کنیم. چرا که اکنون به مسئله‌ی مهمی تبدیل شده است و اخیرا در گروه­های فمینیستی بحث­های بسیاری در رابطه با آن شکل گرفته است؛ که اغلب تلاش می­کنند این علم را ترجمه کرده و آن­ را واضح بیان کنند تا آماده‌ی اجرایی شدن در جامعه باشد.»

اواسط قرن بیستم آغاز جدایی جنسیت و بیولوژی محسوب می­شود. از آنجا به معنای اجتماعی که به جنسیت بیولوژیکی تعبیر شد. این گفتمان پس از ظهور موج دوم جنبش فمنیستی بیشتر مطرح شد. آن زمان فمینیسم با مطرح کردن شعار برابری جنسیتی، قدمی در راه پیشرفت جوامع در حال توسعه برداشتند. فرایندی که در آن افراد ویژگی‌هایی را به عنوان (زنانه، مردانه) را بر اساس وظایف، حقوق و انگیزه‌های خود تعیین می‌کنند که منجر به شکل دادن ویژگی­های رفتاری آن‌ها می­شد. در این دوره فمینیسم به شدت از تئوری­ها، مفاهیم و پیش‌فرض­های سنتی جهان انتقاد کردند. نظریه‌ی فمینیسم، در موضوع نابرابری جنسیتی و تبعیض متوقف نشد، بلکه پرسش مهمی را نیز مطرح کرد: اینکه هویت جنسیتی چگونه منجر به شکل‌گیری تصمیم‌هایی می­شود که در سیاست کشورها در همه‌ی مسائل مهم و حساس نقش دارند.