تحریم انتخابات از سوی زنان سنە
شماری از زنان سنه در مورد تحریم انتخابات، میگویند: به حکومتی فاسد کە حقوق شهروندی را نقض و حقوق زنان را پایمال و معترضان را قتلعام، زندانی، شکنجە و اعدام میکند، رأی نمیدهیم.
نیان خسروی
سنه- زمان زیادی تا انتخابات نماندە است و اما حال و هوا همان حال و هوای همیشگی نیست، تبلیغات کمتر بە چشم میخورد و معترضین با پارەکردن عکس کاندیداها و پیگیر نبودن، مانع همان تبلیغات کم هم میشوند، همچنین در فضای مجازی خبر زیادی از تبلیغات نیست، خبری از شعارها و عکسهای رنگارنگ و فتوشاپ شده پر از دروغ که هر دوره به چشم میخورد نیست، مردم از کنار بیلبوردها عبور میکنند بدون آنکه حتی نگاهی به اسم و عکس آنها بیاندازند و یا کنجکاو شوند که چه کسی ارجحتر است زیرا اگر قبلا تنها از روی ناامیدی بود این بار از روی تنفری است که از کاندیدها دارند، شاید از خود میپرسند چطور هنوز کسانی وجود دارند که خیلی عادی برای به دست گرفتن مقام و قدرتی در ایران به رقابت میپردازند با اینکه میدانند این مردم دیگر پای صندوقهای رأی نمیروند.
در همین زمینە با چند زن در مورد رأی دادن و اینکه آنها تا چه حد به انتخابات اعتقاد دارند و آیا تفاوتی در اوضاع و احوال آنها دارد و یا انتخابات در ایران را تا چه اندازه سالم میدانند؟ گفتوگویی انجام دادیم.
«این نظام فاسد است و تا پایان آن رأی نخواهم داد»
اسرین.ک به خبرگزاری ما میگوید: من دانشجوی معماری هستم میدانید تنها دغدغهام چیست؟ اینکه بعداز فارغالتحصیلی از اینجا فرار کنم ایران جای زندگی نیست نمیتوان نفس کشید اگر زن باشی که دیگر هیچ، برای همه چیز باید تاوان دهیم برای هر موفقیتی باید هفت خان رستم را طی کنیم. من و امثال من با بهترین رتبه و استعداد در رشته خودمان بعدا باید در شغلی کاذب مشغول کار شویم که هیچ منطقی این را قبول نمیکند، به نظر شما با این شرایط رأی دادن برای من مهم است؟ رأی دادن به یک عده که تنها برای منفعت خود و دزدی و اختلاصهای آینده خود میجنگند؟ این نظام فاسد است و کسی که درست باشد نمیتواند در آن دوام بیاورد، شاید اگر در کشور دیگری بودم و به عادل بودن قوانین آگاه بودم و میدانستم اوضاع تا حدودی نرمال است و رأی یک شهروند مهم است، بله رأی میدادم و اوضاع مملکت برایم مهم بود اما در ایران هیچ چیزی سر جایش نیست نه پیر و نه جوان امنیت روانی نداریم، من به عنوان یک زن که در ایران شهروند درجه دو محسوب میشوم تا پایان این نظام رأی نخواهم داد.
«بعد از آن همه قتلعام اگر کسی هنوز میتواند تأیید کند ظلم باید پایدار باشد انسان نیست و از خودشان است»
سوما.ت میگوید: من سی و پنج سال دارم و مربی ورزش هستم و میتوانستم اکنون در جایگاه خوبی باشم اما چون وجدانم راضی به انجام برخی کارها نشد وارد هر محیطی نشدم و ترجیح دادم با حقوق کم اما با شرف زندگی کنم و با شرف زندگی کردن هزینه زیادی دارد و کسانی که کاندید شدهاند و حتی بعضی مانند سالار مرادی که هربار کاندید میشود چطور میتوانند بدون هیچ عذاب وجدانی و با وقاحت برای به چنگ آوردن قدرت در این فضای کثیف رقابت کنند به چه قیمتی، بعدا باید به مرگ بچههایمان رأی دهند باید تأیید کنند که اعدام شود که گرانی و بیکاری و اعتیاد بیشتر و بیشتر شود چگونه انسانیت خود را زیر پا میگذارند و انتظار دارند من که شهروندی زجر کشیده هستم به این ظلم رأی دهم؟ باورم نمیشود هنوز کسانی پیدا شوند که رأی میدهند، آیا شأن انسانی من به عنوان یک شهروند حفظ شده تا آنها از من انتظار رأی دادن داشته باشند؟ اگر دورههای قبل پیرزنها و پیرمردهای ناآگاه و گرسنه تنها برای حقوق بازنشستگی و یا کمیته امداد و.... رأی میدادند و یا عدهای برای اینکه شناسنامهشان مهر بخورد که دچار مشکل نشوند و یا عدهای ناچارا به اقوام خود رأی میدادند، اکنون آن هم وجود ندارد مردم حتی به کاندیدی که از اقوام درجه یک خود است، رأی نمیدهند، بعد از آن همه قتلعام اگر کسی هنوز میتواند تأیید کند ظلم باید پایدار باشد انسان نیست و از خودشان است.
«بە حکومتی که سالهاست مردم را در بدترین شرایط قرار داده، رأی نمیدهم»
رویا.پ میگوید: خود واژهی انتخابات یعنی دخالت و انتخاب مردم، یعنی مردم بتوانند با فکر و تشخیص اینکه چه کسی لیاقت دارد را برای سمتی انتخاب کنند و مردم حق رد و تأیید داشته باشند و حرفشان تأثیرگذار باشد، که با قوانین این حکومت در تناقض است حکومتی که سالهاست مردم را از هر لحاظ در بدترین شرایط قرار داده چرا تنها در انتخابات مردم را میشناسد؟ کدام مردم همان کارتن خوابها؟ زندانیان سیاسی؟ اعدامیها؟ زنان روسپیگر؟ کارگران بی مزد؟ و.... مردمی که جمهوری اسلامی به انتخابات میخواند در نتیجەی سالها ظلم تبدیل به چنین کسانی شدهاند. تجربه چهل سال زندگی خودم به من میگوید این حکومت روز به روز و سال به سال بدتر میشود و زندگی در اینجا به غیرممکن نزدیک میشود و گزینه انتخابات برای من همان شوخی کثیفی است که از حرص به آن میخندم، من به هیچ عنوان رأی نمیدهم.
«بە حکومتی کە حقوق زنان در آن نادیدە گرفتە میشود، رأی نخواهم داد»
شادی.م نیز در این باره میگوید: به عنوان یک زن کورد که در ایران از هیچ حقوقی برخوردار نیستم رأی دادن را مسخرهترین کار ممکن میدانم، هرچند از اساس انتخابات سالمی برگزار نمیشود تا رأی من تأثیرگذار باشد، اگر سالها قبل از من میپرسیدید چون به بهتر شدن شرایط امید داشتم میگفتم چرا که نه میتوانیم با انتخاب یک زن و یا مرد شایسته حق مطلب را ادا کنیم، اما بزرگتر که شدم و از حال و هوای فیلمهای هالیوودی که بیرون آمدم و زندگی واقعی خود را در این کشور دیدم فهمیدم اوضاع بسیار از آنچه که فکر میکنم فاصله دارد و من تازه با نظام جمهوری اسلامی آشنا شدم و هرچه بزرگتر میشدم این آشنایی بیشتر میشد، در قوانینشان زن نادیده گرفته میشود، در دینشان زن چیزی جز کنیز نیست در هیچ گوشهای از وجودشان برای زن حرمتی پیدا نکردم آن وقت چه عقل سلیمی رأی میدهد. نه تنها در این انتخابات در هیچ انتخاباتی رأی ندادهام زیرا خود را شهروند نمیدانم من در اینجا بیگانهام، حتی لباسی که تنم است انتخاب من نیست آن وقت چه انتخاب بزرگتری میتوانم داشته باشم؟ وقتی در اعتراضات و جنبش ژن ژیان ئازادی دوستانم را یکی یکی در زندان انداختند فهمیدم اینجا یا باید خفه شویم یا زندانی و انتخاب دیگری نداریم، میدانی چه چیزی بیشتر اذیتم میکند اینکه شعارهای شبیه به شعارهای ژن، ژیان، ئازادی روی بیلبورد تبلیغات میبینم و دارند از آن سوءاستفاده میکنند و برای آن زنان که کاندید شدهاند متأسفم و معتقدم خودفروشی بهتر از مردم فروشی است.