سهشنبهای برای خواندن نامه زنان زندانی در شصت و هفتمین «کارزار سهشنبه نه به اعدام»
بازخوانی نامههای وریشه مرادی، گلرخ ایرایی و سپیده قلیان در شصتوهفتمین سهشنبه «نه به اعدام»، نه تنها واکنشی به احکام اعدام، بلکه پژواکیست از مقاومت زنان در دل زندان، علیه سازوکار اعدام در نظام جمهوری اسلامی.

مركز خبر- در شصتوهفتمین كارزار سهشنبه «نه به اعدام»، بازخوانی نامه وریشه مرادی، زندانی سیاسی و کنشگر حقوق زنان که در زندان اوین به اعدام محکوم شده، فرصتی است برای اندیشیدن به زخمی که بر پیکر جامعه نشسته و امیدی که در دل مقاومانش جوانه زده است، نامهای که درست در سومین سال این کارزار منتشر شد.
این نامه که از دل زندان، از دل فشارها و تهدیدهای مداوم و در آستانهی حکم اعدام نوشته شده، نه یک فریاد شخصی، بلکه بازتاب دردی است جمعی و تحلیلی عمیق از وضعیت سیستم حاکم. وریشه مرادی در سطرسطر این نامه، با زبانی صریح و جسور، ساختار مردسالار و سرکوبگر جمهوری اسلامی را زیر تیغ نقد میبرد و به روشنی از مقاومت زنان بهعنوان مهمترین جبهه مبارزه یاد میکند.
وریشه در نامهاش، اعدام را نه تنها مجازات یک فرد، بلکه تلاشی برای سرکوب تمام جامعه میخواند. او هشدار میدهد که این دستگاه سرکوب، در پی آن است که با حکم اعدام بر پیکر جامعه ضربه بزند. اما همبستگی اجتماعی، حمایتهای مردمی و فریاد جمعی برای زندگی، دیواری است در برابر این خواست مرگاندیشانه.
در بخشهایی از نامه، او از شرایط ویژه زندان میگوید؛ جایی که تعلقات ملی، سیاسی و طبقاتی به پس رانده میشوند و مبارزه در برابر ظلم، به اصلیترین مسئله مشترک بدل میگردد. او تأکید میکند که زنان زندانی، پرچمدار این مقاومتاند، چرا که نخستین هدف نظام مردسالارند و در عین حال، نخستین امید برای ساختن جهانی نو.
در تحلیلی ژرف، وریشه مرادی با رد نظام مردسالار جهانی، آن را نهتنها ضدزن، بلکه ضدزندگی، ضدطبیعت و در نهایت ضدانسانیت میخواند. از نگاه او، مبارزه زنان نه فقط برای خود، بلکه برای کل بشریت است. پارادایم «ژن، ژیان، آزادی» را به عنوان چکیدهای از فلسفه مبارزهای میبیند که به زندگی معنا میبخشد.
نامهی وریشه مرادی همچنین بازتابی از واقعیت تاریخی خلقهایی است که در سایه قراردادهایی چون سایکس-پیکو و لوزان، بارها تجزیه، سرکوب، انفال و ژینوساید را تجربه کردهاند. او تأکید میکند که مبارزه امروز تنها برای بقا نیست، بلکه برای جلوگیری از نسلکشی فرهنگی و بازتعریف مفاهیم زیست انسانی است.
در امتداد این صدا، نباید از نامهی دیروز گلرخ ایرایی نویسنده و فعال مدنی، غافل شد؛ زنی دیگر در بند، که از دل زندان، جامعه را به اتحاد جمعی علیه اعدام فرا خواند. او گفت: در دل زندان، جاییکه صدای تهویه هم به کابوس بدل میشود، رویاها زیر چوبههای دار خفه میشوند و صداها، پیش از آنکه به فریاد بدل شوند، در سکوت اجتماعی دفن میگردند. صدای هم بودن کافی نیست؛ اگر بند کفشهایمان را نبندیم و راه نیفتیم، کابوس اعدام هر شب تکرار میشود. او نوشت تا دیوار سکوت را بلرزاند، تا با زبان دربندش، نبض آزادگی را در رگهای خسته جامعه بیدار کند.
و آیا میتوان ندای سپیده قلیان فعال مدنی و زندانی سیاسی را نشنید؟ آنگاه که در پاسخ به اعدام حمیدحسیننژاد حیدرانلو، برای دختر او، روناهی نوشت: «ما همه یک زنجیریم، نباید از حق حیات بگذریم.» اینکه عدالتخواهی فقط فریاد برای زندگی یک تن نیست، بلکه ایستادگی در برابر مرگخواریست
كه پیکر جامعه را میفرساید.
حق زندگی، سنگبنای انسانیت و همبستگیست و تنها با نه گفتن جمعی به اعدام، میتوان آیندهای روشن و بیدار ساخت.
جملهای که امروز باید بر پیشانی این مقاومت نوشته شود. چون در جمهوری اسلامی، مرگ نه استثنا، بلکه قاعده است.
و مگر میتوان از شیرین علمهولی یاد نکرد؟ زنی از همان خاک، که در ۲۰۰۹ به دست همین نظام اعدام شد؛ نه برای جرم، که برای ایستادن، برای زیستن، برای کورد بودن، برای زن بودن. و حورا نیکبخت را که ۱۲ روز در دل زندان، تنها با سلاح تنِ گرسنهاش، به حکم اعدام «نه» گفت.
اینها تنها نامهایی پراکنده در تاریخ نیستند. اینها خطوطی پیوستهاند در شریانهای یک مقاومت جمعی. زنانی چون ویدا ربانی، پخشان عزیزی، شریفه محمدی، مهناز طراح، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی، زینب جلالیان، سکینه پروانه و دهها نام دیگر که در سیاهچالههای جمهوری اسلامی گرفتارند، اما ایستادهاند.
در روزی که دوباره فریاد «نه به اعدام» در زندانها و شهرهای ایران طنین میافکند، بازنشر این نامهها نه صرفاً یک یادآوری، که زنگ بیدارباشی است برای تمام آنان که هنوز به توان جامعه، به صدای زنان، و به امکان حیات آزاد باور دارند.
سهشنبهها در تقویم رسمی جایی ندارند، اما در حافظه مقاومت، جایی برای ایستادن، فریاد زدن و زنده ماندناند.