نامه مطهره گونه‌ای به پخشان عزیزی: پخشان صدای بی هراس مقاومت، فراتر از میله‌ها

مطهره گونه‌ای فعال دانشجویی و همبندی سابق پخشان عزیزی، فعال مدنی محکوم به اعدام نامه‌ای را خطاب به این زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین نوشت.

مرکز خبر- امروز پنج‌شنبه ٢٨ فروردین‌ماه، فعال دانشجویی، زندانی سیاسی سابق و همبندی سابق پخشان عزیزی، فعال مدنی و مددکار اجتماعی محکوم به اعدام نامه‌ای را خطاب به پخشان عزیزی منتشر کرد.

 

متن کامل نامه مطهره گونه‌ای به شرح زیر است:

پخشان گیانم، سلام.

می‌دانم دوست نداری برایت بنویسند چون همیشه می‌گفتی: «من فقط یکی از صدها زندانی زیر حکم اعدام‌ام.»

اما امشب دیگر نتوانستم و بغضی بیامان راه گلویم را بست.

این گردنبند چوبی را موقع رفتن بهم دادی و دم گوشم زمزمه کردی: نری یادت بره مطهره!

و آخ پخشان...

می‌دانم که چقدر بدت آمده که آن شهروندی افتخاری باسمه‌ای را هدیه کرده‌اند!

آن هم برای تو که دنیایت، این خاورمیانه لعنتی زیبایمان است که خودکامگان و دیوانگان سلطه ویرانش کرده‌اند!

و مگر می‌شود یادم برود؟! آن آغوشی که به روی «تسنیم» می‌گشودی و آنهمه زندگی که در او جاری می‌کردی.

هنوز شب‌ها بی‌خوابم و سیگار می‌کشم. اما تو پیشم نیستی که باهم یواشکی بخندیم و همدیگر را دست بیندازیم...

به جایش این گردنبند عزیز را می‌بوسم. اینها را که می‌خوانی هم از طرف یک خواهر کوچکتر است که تو را خودی‌تر از خانواده‌اش دیده و دلش برایت لک زده.

پخشان جانم، دردت له گیانم...

به تو پیش از خودم قول داده‌ام که تا پای جانم برای آزادی، زندگی کنم. که مقاومت، زندگیست.

 وقتی که حکم اخراجم آمد و در آن هیاهو تنها تو بودی که دستم را کشیدی و گفتی بیا بریم سیگار بکشیم! و یکه خوردم...

یادت هست پرسیدی: چرا از من خوشت میاد مطهره؟ و به شوخی می‌گفتی: از آدمایی که صمیمی می‌شن بدم میاد! و باهم ریسه می‌رفتیم.

بگذار از این سوی میله‌ها پاسخت را بدهم: چون خودِ خودِ خودت هستی! بی هیچ هراسی از آنکه رانده و منزوی شوی...

شاید دیگران خرده بگیرند. شاید خود من هم اینطور بی محابا خود واقعی‌ام باشم! اما این خودت بودنت را دوست دارم پخشان.

نه یادم نمی‌رود. نباید و نمی‌توانم یادم برود...

اختلاف نظر سیاسی هم باعث دوریمان نمی‌شد و نمی‌شود، حتی وقت‌هایی که بحثمان بالا می‌گرفت.

چرا که ما همدست و همگناه «ژن، ژیان، ئازادی» هستیم! و تا آخرین نفس، جانمان را برای زن، برای زندگی و برای آزادی فدا خواهیم کرد.

ما به امید دیدار روشنای صبحی هستیم که جور جائر از ورطه حیاتمان برچیده شود.

از پشت این دیوارها و میله‌ها که زورشان به ایستادگی زنان و مردان این خاک نمی‌رسد، می‌بوسمت و به آن امید تمام‌ناشدنی، که همیشه در چشمانمان جاری است، ایمان دارم.