فرهنگ تجاوز: ریشه‌های تاریخی و بازتاب‌های اجتماعی آن – ۱

«من ۹۰ درصد مناسبات زن و مرد را تجاوز تلقی می‌کنم. در بطن این مناسبات، روابطی عمیقاً قبیح نهفته است. من مخالف عشق و ازدواج نیستم؛ آنچه با آن مخالفم، همین فرهنگ تجاوز است...»

زیلان کوچگری

ذهنیت مردسالار مدرنیته کاپیتالیستی، همچون اختاپوسی جامعه را در چنبره خود گرفته و در عمل، در تمامی عرصه‌های زندگی، با خشونت و اقتدار، خود را بازتولید می‌کند. این ساختار، از خانه تا خیابان و بالعکس، در همه‌جا خود را نهادینه کرده، «عادی» جلوه داده شده و به‌سان مرجعی نامرئی در عرصه‌هایی چون رسانه، مدرسه، سیاست و محیط کار، به نام زن سخن می‌گوید و برای او تصمیم می‌گیرد. هرگونه اعتراض به پدر، همسر یا دولت، با مجازاتی شدید سرکوب می‌شود. در این میان، سیستماتیک‌ترین نوع این خشونت که در تار و پود زندگی روزمره ما ریشه دوانده، «فرهنگ تجاوز» است. فرهنگ تجاوز، امروزه در بسیاری از جوامع، به شکلی سیستماتیک از خشونت علیه زنان پدیدار می‌شود. این فرهنگ، فراتر از یک جنایت فردی، در واقع یکی از سنگ‌بناهای سازوکار نظام مردسالار برای فرودست‌سازی و تحت انقیاد درآوردن زنان است.

 

آیا تجاوز یک فرهنگ است؟

فرهنگ و تجاوز، در نگاه نخست، دو مفهوم ناسازگار به نظر می‌رسند. فرهنگ، بیانگر ارزش‌های مشترک زندگی و دستاوردهایی است که با اجتماعی شدن انسان تکامل می‌یابد؛ حال آنکه تجاوز، با ماهیت ویرانگر و کشنده‌اش، با این مفهوم در تضاد کامل قرار دارد. تجاوز، با تحمیل یک‌جانبه اراده، آزادی را لگدمال کرده، اراده طرف مقابل را درهم می‌شکند و او را به انقیاد می‌کشاند. به بیانی دیگر، یکی سازنده، فراگیر و پویاست و دیگری یک‌سویه، سلطه‌گر و انکارکننده. اما اگر فرهنگ را «مجموعه سبک زندگی و ارزش‌ها» یا با تعریف لغوی آن، «مجموعه ارزش‌های مادی و معنوی خلق‌شده در فرآیند تاریخی و اجتماعی، و نیز ابزارهای مورد استفاده برای ایجاد و انتقال آن‌ها به نسل‌های آتی که نمایانگر میزان سیطره انسان بر محیط طبیعی و اجتماعی خویش است» در نظر بگیریم، آنگاه درمی‌یابیم که تجاوز نیز می‌تواند به یک فرهنگ بدل شود. در جامعه کنونی، تجاوز در چارچوبی تنگ محصور شده و اغلب به تعرض جنسی مرد یا گروهی از مردان به یک زن، کودک و گاه مردی دیگر، فروکاسته می‌شود. این تعریف محدود، گستردگی دامنه تجاوز را نادیده گرفته، آن را عادی‌سازی کرده و در زندگی روزمره پنهان می‌سازد. حتی در تعریف تجاوز و کیفر آن، اغلب با الگوهای رفتاری مبتنی بر سوژه مرد برخورد می‌شود. تجاوز، بیش از آنکه نقض ارزش‌های بنیادین و کرامت انسانی یک فرد تلقی شود، غالباً در چارچوب نقض حقوق مالکیت مرد بر زن و همچون مایملک او، بررسی می‌شود. هرچند قانون صراحتاً چنین نگرشی ندارد، اما عملکرد عملی و ذهنیت حاکم بر این مبنا شکل گرفته است. در نهایت، دولت سازمانی است که اساساً برای صیانت از حقوق مردِ قدرتمند طراحی شده و از این‌رو، مسئول اصلی نهادینه‌شدن فرهنگ آزار و تجاوزی است که مرد علیه زن گسترش داده و در تمامی ساختارهای اجتماعی رسوخ کرده است. پیدایش تمدن نیز خود برآیند تجاوز است و این ویژگی در تمامی کدهای سیستماتیک آن تنیده شده است. بنابراین، بررسی تجاوز در چنین گستره وسیعی، رویکردی بایسته‌تر خواهد بود.

 

تجاوز، جرمی است که نه از شهوت، بلکه از قدرت ریشه می‌گیرد

سوزان براون‌میلر، روزنامه‌نگار فمینیست که خشونت جنسی علیه زنان را از منظری تاریخی بازخوانی کرده و تجاوز را خشونت اجتماعی جدی علیه زنان تعریف می‌کند، می‌گوید: «تجاوز، وضعیتی تاریخی است که در پسِ تمامی جنبه‌های مناسبات زن و مرد کمین کرده است. این جرمی است که نه از شهوت، بلکه از خشونت و قدرت برمی‌خیزد». او در کتاب «برخلاف میل ما: مردان، زنان و تجاوز» استدلال می‌کند که تصویر «منحرف» از متجاوز، نادرست بوده و تجاوز از سوی همسر در روابط عاشقانه زن و مرد، به طرز تکان‌دهنده‌ای شایع است.

اصطلاح «فرهنگ تجاوز» در ادبیات فمینیستی و علوم اجتماعی، سابقه‌ای قریب به نیم قرن دارد. در سال ۱۹۷۴، زنانی از دلِ موج دوم جنبش فمینیستی در آمریکا، با مشاهده شیوع گسترده موارد تجاوز و در عین حال، خاموشی صدای قربانیان، پرده‌پوشی ساختار اجتماعی و حاکمیت فضای مصونیت از مجازات، تأکید کردند که تجاوز صرفاً یک جرم فردی نیست، بلکه برآیند ساختار جامعه مردسالار است. آنان استدلال ‌کردند که تجاوز، فراتر از تعریف «جرم و خشونت»، یک معضل فرهنگی است و ریشه‌کنی آن تنها با تحولی بنیادین در جامعه ممکن خواهد بود. با این نگرش، تجاوز نه فقط مسئله‌ای حقوقی، بلکه به عنوان یک مسئله ایدئولوژیک و سیاسی نیز مورد مداقه قرار گرفت. بدین ترتیب، فرهنگ تجاوز از محدوده رابطه فردیِ مجرم و قربانی فراتر رفت و در چارچوب مفاهیم روابط جنسیتی اجتماعی و هژمونی به تحلیل کشیده شد.

 

نود درصد مناسبات زن و مرد، تجاوز است

با این همه، در میان جنبش‌های فمینیستی، رویکردهای محتاطانه نسبت به بررسی فرهنگ تجاوز به مثابه یک پرسشگریِ سیستمیِ فراگیر، مانعی بر سر راه تحلیل جامع سیستم ایجاد کرده است. اشکال مبارزه‌ای که بر «مجازات» مرد در چارچوب حقوقی دولت-قانون-حق تمرکز کرده‌اند، از شناخت و تحلیل ریشه‌های تاریخی هزاران ساله فرهنگ تجاوز غافل مانده‌اند. این رهبر خلق کورد، عبدالله اوجالان بود که موجب شد این مفهوم، مسئله آزادی زن را با نگاهی نو و فراگیرتر در کانون توجه قرار دهد. اوجالان، در چارچوب اصول ایدئولوژی رهایی زن، مسئله آزادی زن را به محک تحلیلی جامع، تاریخی، فلسفی و علمی کشید و در سال ۲۰۰۷، با تأکید بر اینکه «برای من، آزادی یک زن از آزادی میهن باارزش‌تر است»، اظهار داشت که مسئله زن، حاصل فرهنگ پنج‌هزارساله تجاوز است. وی در ادامه می‌افزاید: «من ۹۰ درصد مناسبات زن و مرد را تجاوز می‌دانم. در بطن این مناسبات، روابطی عمیقاً قبیح نهفته است. من مخالف عشق و ازدواج نیستم. ممکن است در عشق و ازدواج، انگیزه‌های جنسی نیرومندی وجود داشته باشد؛ اینها طبیعی است و نمی‌توان انکارشان کرد. آنچه با آن مخالفم، همین فرهنگ تجاوز است. دختران جوان را به مردان ۶۰ ساله می‌دهند و دختر در برابر این بیداد، دست به خودکشی می‌زند. ازدواج‌های ناخواسته تحمیل می‌شود. حتی گاهی پول می‌دهند و زن می‌خرند، یعنی رسماً او را تصاحب می‌کنند. این رفتاری است به‌غایت غیراخلاقی و شرم‌آور. امروزه ۹۵ درصد ازدواج‌ها تجاوز است. زنان هر روز مورد تجاوز قرار می‌گیرند. در چنین فرهنگ تجاوزی، نه روح زن و نه روانش در امان می‌ماند؛ نه درک او از زیبایی، عشق و علاقه‌ کامل می‌شود.»

 

فرهنگی‌شدن تجاوز به مثابه ابزار سلطه مردسالارانه

همان‌گونه که رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان اشاره کرده است، اینکه نظام مردسالار هزاران‌ساله، تجاوز را به فرهنگ بدل ساخته، یک واقعیت تاریخی دیرپاست. برای فهم ریشه‌های فرهنگ تجاوز، باید دریافت که این پدیده تنها به ساختارهای اجتماعی امروزین محدود نمی‌شود، بلکه ردپای آن را می‌توان در اعماق تاریخ و در روایات اسطوره‌ای بازجست. اسطوره‌ها، از آنجا که آینه‌ای از ناخودآگاه جمعی و ساختارهای ایدئولوژیک جوامع هستند، منابعی گران‌بها برای درک خاستگاه تاریخی فرهنگ تجاوز به شمار می‌روند.

در گیلگمش، یکی از کهن‌ترین داستان‌های اسطوره‌ای شناخته‌شده که حکایت از اعلام سیطره «مردِ زیرک» بر ارزش‌های آفریده زن، هم‌زمان با افول فرهنگ مادرسالاری-ایزدبانو دارد، با اشغال تنِ زن مواجه می‌شویم. این روایت را می‌توان نمونه‌ای کهن‌الگویی از آغاز مشروعیت‌بخشی به خشونت جنسی علیه زنان دانست. در این داستان، شخصیت اِرِشکیگال، ایزدبانوی جهان زیرین در اسطوره‌شناسی مزوپوتامیا و ایزدبانوی فرات، با وجود جایگاه والایش در میان خدایان زمین، مورد تجاوز قرار گرفته و به جهان زیرین رانده می‌شود. این رویداد، نمادی است از سلطه نظام مردسالار بر تن زن و شیوه‌های مشروعیت‌بخشی آن به خشونت جنسی.

 

کنترل تن زن؛ اِرِشکیگال، دافنه

سرنوشت اِرِشکیگال، خواهر اینانا، و قرار گرفتن دیگر شخصیت‌های زن در معرض تعرض جنسی خدایان یا نیمه‌خدایان، صرفاً یک جنایت یا تراژدی فردی نیست، بلکه بازتابی است از ساختار کلی جامعه و تلاش آن برای مهار جنسیت زن و به انقیاد درآوردن او تحت سلطه مرد.

به همین سان، در اساطیر یونان، داستان آپولون و دافنه، ابعاد ایدئولوژیک و نمادین فرهنگ تجاوز را آشکارا به تصویر می‌کشد. آپولون، خدایی مذکر که از خوانِ فرهنگ مادر-زن بهره برده و دانش او را ربوده است، دافنه را برخلاف میلش تعقیب کرده و مورد آزار قرار می‌دهد. دافنه برای رهایی، به درخت برگ بو بدل می‌شود؛ اسطوره درخت برگ‌بو امروزی نیز از همین داستان نشأت می‌گیرد. این دگردیسی، نمادی از تغییر ماهیت وجودی زن برای گریز از تعرض جنسی است. اما تقدیس این درخت از سوی آپولون، نشان‌دهنده رویکرد تملک‌جویانه مرد نسبت به زن است. بدین ترتیب، تلاش زن برای صیانت از خود، در چارچوب هنجارهای مردسالارانه تحمیلی از سوی سیستم، محدود و ناکام می‌ماند.

 

داستان عبرت‌آموز فرهنگ تجاوز: مدوسا

اساطیر یونان، به عنوان جامع‌ترین اساطیر غرب و گویی نسخه‌ای دیگر از اساطیر مزوپوتامیا، مملو از داستان‌های تجاوز زئوس و دیگر خدایان به ایزدبانوان است. این خود یک ساختار است؛ نظمی اجتماعی که با خدایان و ایزدبانوان نمادینه شده و در واقع، اطلاعاتی درباره خودِ این ساختار به ما می‌دهد. شاید تکان‌دهنده‌ترین نمونه این داستان‌های اسطوره‌ای، سرگذشت مدوسا باشد. مدوسا، ایزدبانوی زمین و آگاه به جادو و طب است. پوزیدون، داماد زئوس، روزی در معبد معشوقه‌اش آتنا، که پنهانی به آن وارد شده بود، به مدوسا تجاوز می‌کند. این تجاوز، تعرضی است به فرهنگ مادر-زن. آتنا به کیفر این بی‌حرمتی، نه پوزیدون، بلکه مدوسا را مجازات می‌کند: موهای مدوسا به مار بدل شده و نگاهش هر موجود زنده‌ای را به سنگ تبدیل می‌کند. آتنا، برآمده از عقل مردانه و دختری که از سرِ پدرش زئوس زاده شده، ترجیح می‌دهد قربانی را کیفر دهد نه متجاوز را؛ درست مانند خانواده‌هایی که دختران قربانی تجاوز را به قتل می‌رسانند. این پندار که زنِ مورد تجاوز قرارگرفته، خود جرمی مرتکب شده که سزاوار چنین سرنوشتی بوده، حتی امروز نیز در اذهان ریشه دارد. پرسئوس، با یاری آتنا و سپری که برای محافظت از نگاه سنگ‌کننده مدوسا به او داده بود، مدوسا را می‌کشد؛ گویی نمادی از قوانین و نظام دولتی که از قاتلان حمایت می‌کنند. پرسئوس، در وجود مدوسا، فرهنگ مادر-زن را قلع و قمع می‌کند و در بازگشت، فتوحات کرده، زنان را ربوده و به آنان تجاوز می‌کند؛ و این، غنیمتی است که به او ارزانی می‌شود.

در اینجا، استفاده از سرِ مدوسا برای سنگ‌کردن دیگران، نشان از آن دارد که فرهنگ تجاوز می‌کوشد با عبرت قرار دادن زنانِ به قتل‌رسیده، رعب و وحشت افکنده و مقاومت ذاتی جوامع مورد تهاجم را درهم شکند.

 

گریز هلن و تقابل تروآ و آخایی‌ها

دموکریتوس، فیلسوف نامدار یونان باستان و شهره به «پدر» علوم اثباتی، گفته است: «زن نباید اندیشیدن بیاموزد، زیرا این کار می‌تواند پیامدهای ناگواری در پی داشته باشد». حتی همین یک جمله به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه نظم مردانه بر شالوده چنین فرهنگی استوار گشته است.

برای آنکه دریابیم هلن در جنگ تروآ از چه می‌گریخت، کافی است به درماندگی آخایی‌ها در تقسیم زنانی بنگریم که آشیل و آگاممنون، حتی پیش از پایان جنگ، به غنیمت گرفته بودند؛ آخایی‌هایی که برای جنگ به کرانه‌های تروآ آمده بودند. زیرا در پسِ روایت خیال‌انگیز ایلیاد و ادیسه، جنگی عمیق میان تروآیی‌ها، پاسداران فرهنگ برابری‌طلب مادرسالاری-ایزدبانو، و آخایی‌ها، قومی متکی بر تجاوز و غنیمت‌جویی مردسالارانه، نهفته است. این تضاد، به گویاترین شکل در نبرد تن‌به‌تن آشیل و هکتور در حماسه ایلیاد تجلی می‌یابد. آنجا که هکتور در پاسخ به تهدید آشیل که «تروآیی‌ها را به بند کشیده و به بردگی خواهد گرفت»، چنین می‌گوید: «شما آتنی‌ها، بردگانی زاده‌ی تجاوزید و از این‌رو طعم آزادی را نچشیده‌اید. ما تروآیی‌ها اما، انسان‌هایی هستیم برآمده از پیوندهای داوطلبانه زنان و مردان آزاد. پس هیچ تروآیی در برابر آتنی‌ها سر فرود نخواهد آورد.»

 

تاریخ تمدن، در واقع همان تاریخ فرهنگ تجاوز است

در اساطیر نورس، یورش‌های لوکی به زنان، و در اساطیر آفریقا، رفتارهای قهرآمیز خدایان علیه آنان، همگی نقش منفعلی را که نظم مردسالار برای زن رقم زده و او را قربانی ساخته، تقویت می‌کنند. این شخصیت‌های اسطوره‌ای را می‌توان نمادهایی از سلطه ایدئولوژی مردسالار بر جنسیت زن و همچنین نمادی از این انگاره دانست که تن و هویت زن، مایملک مرد است. هنگامی که از منظر آزادی جنسیتی و اجتماعی به تمامی اسطوره‌ها، داستان‌ها و حماسه‌های بنیادین تمدن می‌نگریم، درمی‌یابیم که چگونه کوشیده‌اند تعرضات بدون رضایت به تن و هویت زن را به هنجاری اجتماعی بدل ساخته و امری طبیعی و گریزناپذیر جلوه دهند.

 

از فرهنگ مادر-زن به فرهنگ جنگ، غنیمت و تجاوز

زئوس در یونان، انکی در سومر، مردوک در بابل، سِت در مصر... برخی هم‌عصر و برخی در پی یکدیگر، همگی در بنیان‌گذاری و تداوم سنتی واحد نقش داشته‌اند. در کانون اهداف آنان، از هم پاشیدن جامعه‌ای زنِ مادر محور با توصل به زور، خشونت، فریب و تجاوز و نیز گسترش اقتدار مردسالار و ژرف‌تر ساختن استثمار، قرار داشت. با تعمق در افسانه‌ها، به‌آسانی می‌توان دریافت که چگونه کدهای بنیادین تمدن، پرداخته، نظام‌مند گشته و در حافظه جمعی نقش بسته‌اند. در این بستر، تاریخ تمدن که همزاد با آزار و تجاوز رشد کرده، در عین حال، تاریخ افول و گم‌گشتگی زن نیز هست. از ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد به این‌سو، در هر برهه از تمدن دولتی مردسالار، گام‌به‌گام شاهد کشتار زنان و قوام‌یافتن فرهنگ تجاوز در بطن داستان‌های تأسیس هر امپراتوری در تاریخ هستیم. این دوران، همچنین نشانگر فرآیند تکمیل نخستین «شکست جنسیتی» علیه زنان، در حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد است. آیین ایزدبانوی مادر که در دولت‌شهرهای سومری پایگاهی استوار داشت، با گذار به امپراتوری‌های متمرکز، در حماسه‌های تأسیس اکد، آشور و بابل، به‌تدریج جای خود را به فرهنگ جنگ، غنیمت و تجاوز می‌دهد. زن، موقعیت خود را که بر گردِ فرهنگ ایزدبانوی مادر تنیده شده بود، رفته‌رفته از کف می‌دهد، به اندرونی کاخ‌ها و خانه‌های عمومی و خصوصی رانده شده و در آنجا، تحت سیطره فرهنگ تجاوز نخبگان حاکم، به موجودی برده بدل می‌شود.

 

روم، یک تمدنِ تجاوز

داستان تأسیس امپراتوری روم، که روزگاری دراز کانون تمدن بود، خود روایتی از نهادینه‌شدن فرهنگ تجاوز است. طبق اسطوره تأسیس روم، رومولوس، که ماده‌گرگی او را شیر داده و پس از بلوغ، برای کسب قدرت، برادر دوقلوی خود را کشته بود، با گردآوری مردان شکارچی، فراری و بزهکار، شهر روم را بنیان نهاد. چون در شهر زنی نبود، سابین‌های همسایه را به جشنی فراخواند، مردانشان را مسموم کرد و زنانشان را ربوده و به آنان تجاوز کرد. کودکانی که از این تجاوزها زاده شدند، نسل روم را پدید آوردند.

 

ظهور ادیان ابراهیمی و دومین «شکست جنسیتی»

پدیده دیگری که در تقویت فرهنگ تجاوز نقش داشته، در ادیان قابل مشاهده است. در تمامی ادیان ابراهیمی، گاه به عنوان اصلی مسلم و گاه از طریق تفاسیر، فرهنگ تجاوز تأیید و ترویج شده است. اینکه ابراهیم هنگام ورود به مصر، همسرش سارا را به عنوان خواهر خود به فرعون پیشکش می‌کند، می‌تواند یکی از مراحل کلیدی در فرآیند کالایی‌شدن زن تلقی شود. فرهنگ نهادینه‌شده کنیزداری و سنگسار زنانی که اغلب قربانی تجاوز بودند، تحت لوای «ناموس»، بی‌شباهت به مجازات مدوسا پس از تجاوز در معبد نیست. با دومین «شکست جنسیتی»، فرهنگ تجاوز رسمیت یافته و به هنجاری برای بقای قدرت بدل شده است.

 

عثمانی و ۶۰ هزار زن ربوده‌شده از بالکان

به نظر می‌رسد هر امپراتوری که در گذر تاریخ سر برآورده، شالوده خود را بر فرهنگ تجاوز بنا نهاده است؛ فرهنگی که خود را از طریق به بردگی کشاندن زن، ایجاد سپاهی از کنیزان و زنان اسیرِ برگرفته از جوامع، و تبدیل زن به غنیمت و مایملک، آشکار ساخته است. در چنین نظامی، جوامع هراندازه از ساختار دولت مرکزی فاصله گرفته‌اند، مجال تنفسی یافته‌اند؛ و هراندازه به کانون‌های قدرت نزدیک‌تر شده یا با اشغال و تاراج روبرو گشته‌اند، با دهشتناک‌ترین شکل ستم، یعنی «اشغال تن»، مواجه شده‌اند. منابع تاریخی گواه آنند که تنها میان سال‌های ۱۴۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی، سپاهیان امپراتوری عثمانی حدود ۶۰ هزار زن را از بالکان به عنوان غنیمت ربودند.

 

فرهنگ تجاوز؛ شالوده‌ای که دولت‌ها خود را بر آن بنا نهاده‌اند

تا زمانی که جایگاه زن، که با نظام سلسله‌مراتبی رقم خورده، به درستی تحلیل نشود، نه دولت و نه ساختارهای جامعه طبقاتی متکی بر آن، قابل توضیح نخواهند بود؛ و از این‌رو، رهایی از بنیادین‌ترین خطاها نیز ناممکن است. با نگاهی به ریشه مفاهیمی چون شیخ‌نشینی، امارت، سلطنت، اقتدار و دولت، که بیانگر پایگاه و نهادهای مدیریتی در منطقه ما هستند، این حقیقت آشکار می‌شود. به عنوان نمونه، واژه «دولت» با ریشه عربی، از مفهوم «شبی که با زنِ به اسارت گرفته‌شده سپری می‌شود» برآمده است. این پیوند واژگانیِ «دولت» با تجاوز و بردگی، بسیار تأمل‌برانگیز است. تمامی مفاهیم و نهادهای مرتبط با قدرت در زبان عربی، برهنگی و کام‌جویی را تداعی می‌کنند. زن، نه به عنوان یک جنس، بلکه به مثابه یک انسان، از جامعه طبیعی گسسته شده و به ژرف‌ترین شکل بردگی محکوم گشته است. تمامی دیگر اشکال بردگی، در پیوند با بردگی زن پدید آمده‌اند. در نظام مدرنیته کاپیتالیستی، که هستی خود را بر کشتار زنان تحت عنوان «شکار جادوگران» بنا نهاده، زن در معرض پیچیده‌ترین و چندلایه‌ترین فرآیند بردگی در سراسر تاریخ تمدن قرار گرفته است.

بنابراین، تا بردگی زن واکاوی نشود، دیگر اشکال بردگی قابل فهم نخواهند بود و تا از آن فراتر نرویم، از دیگر اشکال بردگی نیز نمی‌توان فراتر رفت. زنِ فرزانه جامعه طبیعی، هزاران سال آیین ایزدبانوی مادر را زیسته است؛ ایزدبانوی مادر، ارزشی همواره ستودنی بوده است. پس، چگونه این دیرپاترین و فراگیرترین فرهنگ اجتماعی سرکوب شد و به «بلبل خوش‌الحانِ در قفسِ» امروزی بدل گشت؟ مردان شاید شیفته این بلبل باشند، اما او یک زندانی است. تا زمانی که این دیرینه‌ترین و ژرف‌ترین اسارت از میان نرود، هیچ نظام اجتماعی نمی‌تواند دم از برابری و آزادی بزند.

فرهنگ تجاوز، با رمانتیک‌سازی، از درون نهاد ازدواج آغاز شده و در پهنه جامعه، به فرهنگی بدل گشته که مردانگی را تقدیس می‌کند. درک چگونگی تداوم این فرهنگ در ظریف‌ترین لایه‌هایش، به اندازه ارائه تحلیل‌هایی برای رهایی از این بی‌فرهنگی اهمیت دارد که در بخش دوم به آن خواهیم پرداخت.

 

از یادداشت‌های دیدار عبدالله اوجالان، سال ۲۰۰۷

منابع

  • سوزان براون‌میلر (۱۹۷۵). برخلاف میل ما: مردان، زنان و تجاوز. استانبول: انتشارات آیرنتی.
  • زینب اسن‌گل (۲۰۱۹). مجله مدرنیته دموکراتیک.
  • خلیل اینالجیک (۱۹۹۴). امپراتوری عثمانی: دوران کلاسیک (۱۳۰۰–۱۶۰۰). استانبول: انتشارات ارن.
  • عبدالله اوجالان (۲۰۱۳). جامعه‌شناسی آزادی. کلن: انتشارات ابتکار بین‌المللی.
  • تورا. (بی‌تا). تورات، پیدایش ۱۲: ۱۰-۲۰. استانبول: انتشارات کتاب مقدس.