جانباختن مژگان رضوانیان و «شهید دزدی» جمهوری اسلامی
مژگان رضوانیان جوان مبارزی کە برای دفاع از آرمانهایش جانباخت اما جمهوری اسلامی با وارونە کردن واقعیات اطلاعیەی او را تحت عنوان «شهیدان زندهاند اللهاکبر» در روزنامەی کیهان منتشر کرد.
مرکز خبر- سالهای نخست انقلاب ایران خشونتهای جمهوری اسلامی علیە مخالفین بە اوج خود رسید، هر گونە تجمع جوانان و گروەهای مخالف و اپوزسیون مورد حملەی شدید قرار میگرفت. جوانانی کە انقلابشان از آنها دزدیدە شدە بود اما بدون هراس از این خشونتها بە خیابانها میآمدند و تلاش میکردند سرکوبهای شدید رژیم را با مقاومت خود در هم بشکنند.
یکی از سیاهترین دورههای خشونت آن دوران تعطیلی دانشگاهها در پوشش «انقلاب فرهنگی» بود. در این حرکت سیاسی با نفی شیوههای فرهنگی و دانشگاهی با استفاده از خشونت فیزیکی و حمایت نیروهای انتظامی، امنیتی و قضایی وقت دانشگاهها تعطیل شدند و در جریان آن هزاران دانشجو و دهها استاد تصفیه و حق تحصیل و تدریس را به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی از دست دادند.
روز ٣١ فروردین ١٣۶٠ بیش از ٧٠٠ تن از هواداران سازمان پیکار در آزادی طبقەی کارگر در اعتراض بە انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها اقدام بە تظاهرات کردند. مژگان رضوانیان نیز کە در آن زمان تنها ١۶ سن داشت در بین معترضین بود. در جریان تظاهرات دو نارنجک به سوی جمعیت پرتاب شد و تعداد زیادی از ساچمه به شکم مژگان اصابت کرد. مژگان بە بیمارستان منتقل شد. در بیمارستان مورد جراحی قرار گرفت.
دکتر «میهن روستا» از اعضای سازمان پیکار که در آن روزها در بیمارستان حضور داشته و تلاش میکرده تا افراد زخمی و مجروح به سلامت از بیمارستان ترخیص شوند و به دست مأموران سپاه و کمیتهی انقلاب اسلامی نیفتند روایت میکند: «مژگان رضوانیان در بخش ما بستری بود. ساچمههای زیادی به شكمش خورده بودند. عملش کردند. بعد محل عمل عفونت کرد و حالش خیلی بد شد. دکترها کوشش کردند كه نجاتش دهند. یکبار دیگر او را عمل کردند، اما متأسفانه اثر نکرد و چند روز بعد درگذشت».
٢٠ روز بعد مژگان در بیمارستان هزار تخت خوابی در ١٩ اردیبهشت ١٣۶٠ در ١۶ سالگی جان باخت. علاوەبر مژگان چندین نفر دیگر از جملە آذر مهرعلیان ۱۷ ساله و ایرج ترابی ۲۱ ساله، نیز کشته و بیش از ۵۰ تن زخمی شدند. دو تن نیز در اثر اصابت ساچمه، بینایی یک چشمشان را از دست دادند. شاهدان عینی تعداد زخمیها را بیش از این میدانند اما بیشتر زخمیها بە دلیل ترس از بازداشت و شکنجە بە بیمارستان منتقل نشدند و یا پیش از رسیدگی پزشکی از بیمارستان فراری دادە شدند.
اما آنچە کە در مورد مژگان متفاوت بود «شهید دزدی» بود کە از سوی جمهوری اسلامی انجام شد. در آن زمان گروەهای اسلامی وابستە بە جمهوری اسلامی کە بە عنوان حزباللە شناختە میشدند اعتراضات مسالمتآمیز دانشجویان و گروەهای مخالف را با سلاح سرد مورد تهاجم قرار میدادند و آن را بە خشونت میکشیدند اما این بار حملەی متفاوتی انجام شد. دانشجویان با نارنجک مورد هدف قرار گرفتە شدند و ساچمەهای نارنجک تظاهرات مسالمتآمیز آنها را بە خون کشید.
مرسدە قائدی کە یکی از جوانان معترض بودە کە در تظاهرات ٣١ فروردین نیز حضور داشتە است میگوید: «تا آنجا که یادم مانده، جمعیت زیاد بود. گمان میکردیم که حزب اللهیها مطابق معمول به ما حمله خواهند کرد و ما هم مطابق معمول تظاهراتمان را برگزار خواهیم کرد. مدت زیادی از شروع تظاهرات نگذشته بود که صدایی به گوشم خورد. ولولهیی میان جمعیت افتاد. عدهایی بر زمین افتادند. اول فکر کردم بمبی منفجر شده. حتی فكر میكنم که دود انفجار را هم دیدم. همه هاج و واج بودند. هیچکس به درستی نمیدانست چه اتفاقی افتاده؟ حرفهی من پرستاری بود. خودم را به سرعت به یکی از کسانی که بر زمین افتاده بود، رساندم. حالت منگها را داشت. ظاهراً خونریزی نكرده بود. ناگهان متوجهی لکهی سیاهی در پشت دستش شدم. نمیفهمیدم این زخم چطور به وجود آمده؟ نمیدانستم چه باید بکنم؟ تظاهرات به کلی بههم ریخته بود. هرکس به طرفی میدوید. عدهایی سعی میکردند به زخمیها کمک کنند».
با وجود اینکە تظاهرات با نارنجک حکومتیها مورد هدف قرار گرفتە بود اما آنها ادعا کردند کە خود سازمان پیکار این کار را انجام دادە است. خانوادەی مژگان کە حتی از فعال بودن دخترشان درون گروەهای مخالف آگاە نبودند مورد بازجویی قرار گرفتند. جمهوری اسلامی بە آنها گفتە بود سازمان پیکار قاتل دخترتان است و بە همین دلیل هنگام انتشار اطلاعیەی مژگان در روزنامەی کیهان از آنها خواستە شد تحت عنوان «شهیدان زندهاند اللهاکبر» اطلاعیە چاپ شود و در اطلاعیە گروە پیکار مسئول مرگ مژگان معرفی شود. خانوادەی او نیز کە از هیچ کدام از رخدادها اطلاعی نداشتە خواستەی آنها را برآوردە کردە بودند. بدین ترتیب پدیدەی «شهید دزدی» را نیز ایجاد کردند، پدیدەای کە اکنون نیز با وجود همەی رسانەها و شبکەهای اطلاعرسانی انجام میشود و با تحت فشار گذاشتن خانوادەها آنها را وادار بە سکوت میکنند.