زنان کاکوسفلی هنرمندانی فراموش شدە
«کاکو سفلی» یکی از آخرین روستاهای دهگلان در مجاورت استان کرماشان است که امسال نشان ملی گلیمبافی را دریافت کرد و در این روستا در تمام خانهها دار قالی برپاست و زنان آن گلیمهایی میبافند که شهره ملی دارد. زنان کاکو سفلی از صبح زود تا شب پشت دار قالی با نخهای رنگارنگ نقشهای زیبا و جالب توجهی را روی دار قالی به هم میبافند. آنان از عدم بیمه، جای مناسب و فروش منصفانهی قالیها گلهمند هستند و میگویند که علیرغم زحمات بسیار، اما قیمت قالیها جبران زحمات ما را نمیکند.
در این راستا خبرنگار خبرگزاری زن به روستای «کاکو سفلی» رفته و از نزدیک با زنان زحمتکش این روستا گفتوگویی انجام داده است.
هیما راد
سنندج - به روستای کاکو سفلی میروم از توابع شهرستان دهگلان، استان کوردستان. از زنان هنرمند و قالیباف آنجا زیاد شنیده بودم و دوستداشتم از نزدیک ببینمشان نزدیک که شدم زنان اصیل با لباسهای کوردی و سربندهای(سەروێن) زیبایشان خودنمایی میکردند از آنها برای پیدا کردن زنان قالیباف سوال کردم که گویا خودشان هم زمانی قالیباف بودهاند اما حالا دار قالی را کنار گذاشتهاند. با خوشاخلاقی و رویخوش به خانهی آمنه عزتی راهنماییم کردند، گویا آمنه عزتی از زنان فعال روستا بود. بدون معطلی به خانهاش رفتم انسانی بود به رنگ قالیهایش، خوشرنگ...دار قالیاش را نشانم داد و کمی از اوضاع و احوال تعریف کرد. اینکه میخواسته با زنان روستا کارگاهی ایجاد کند اما زنان بنابهدلایلی همکاری نکردهاند و هرکس در خانهی خودش تنها، یا با مادر و یا دخترانشان مشغولند.
آمنه عزتی منرا به دیدن روژین میبرد در همسایگی هم هستند و از اقوام یکدیگر. نقش قالیهایشان باهم فرق میکند روژین میگوید مال من (ماسی دەرهەم) است و به (ژێرجانمازی) معروف است و دو تاییست که هر تای آن یک متر و شصت سانت است و زنان روستا بیشتر بر روی چند طرح کار میکنند که اکثرا بر آن تسلط دارند، میگوید در یک ماه تقریبا به اتمام میرسد که در کنار کارهای دیگر خانه انجامش میدهم ولی نمیتوانم به قیمت مناسب که جبران زحماتم باشد بفروشم و کسی یا جایی نیست که قیمت ثابتی برایشان بپردازد و دلالان بر سر قیمت با هم دست به یکی میکنند و خیر آنچنانی به ما نمیدهند و خودشان به سود بیشتری میفروشند. روژین دل پُری دارد با آنکه عشق به کارش را میتوان واضح دید اما از اینکه نمیتواند نتیجهی دسترنجش را ببیند دلگیر است. از کسانی کە قالیها را از آنها با قیمت خیلی پایین میخرند و خودشان سود زیادی میبرند، از نداشتن بیمه و نبود جایی که بتوانند فروش منصفانهای داشته باشند گلهمند است. همزمان که حرف میزند دستانش لابلای نخها میرقصند و صدای کلکیتش(وسیلەای کە نخها را محکم میکند) انگار حرفهایش را تایید میکند... میگوید بیشتر زنهایمان در زمستان مشغول قالیبافی هستند و فصل بهار و تابستان به کشاورزی و دامداری مشغولند.
روژین به دایه کبری زنگ زد و اجازه خواست به آنجا برویم، به همراه آمنه و روژین به آنجا میرویم، براستی زنان کاکو بهمانند قالیهایشان پر نقش و نگارند، زیبا و رنگارنگ....
دایه کبری چهل سال است مشغول قالیبافی است از مادرش یاد گرفتهاست دستهایش را نشانم میدهد و میگوید خواهر جان ببین دستهایم را جوانیام را گذاشتهام پای قالی ولی نه بیمهای داشتم و نه درآمد مناسبی به همین خاطر دوست نداشتم بچههایم مانند من شوند و وارد این راه شوند ولی خودشان علاقهمند بودند و نشستند، نگاه کردند و یاد گرفتند. فاطمه دخترش مشغول هیلمه زدن است و او هم همان حرفهای مادرش و روژین را دوباره میکند و البته حرف تمام زنان کاکو را. با هم پای دار قالی نشستهاند و نخها را مینوازند چه آهنگ زیبایی.... اسم نقش قالی دایه کبری و فاطمه(هەرەمە باف) است و این اسم به دلیل تنوع زیاد رنگها وگلهای رنگارنگ است. میگویند کاکو سفلی به عنوان روستای ملی گلیم بافی انتخاب شده و وزیر میراث فرهنگی و گردشگری لوح تقدیری را به این عنوان به دهیار روستا اعطا کردهاست. ولی این لوح و این مناسبات دردی از این زنان هنرمند و قالیباف دوا نمیکند و اگر وضعیت آنها تغییر نکند و درآمد مناسب و بیمهشان تامین نشود و همچنان دلالان و کاسبکاران برای منافع خودشان آنها را متضرر کنند هر آن امکان دارد دست از کارشان بکشند و این هنر گرانقدر به فراموشی سپرده شود.