آسیە زنی کە با همەی مشکلای زندگی نماد عشق را بە جوانان هدیە می‌دهد

میخک در کوردستان از اهمیت خاصی برخوردار است زنی پیدا نمی‌شود که در خانه‌اش گردنبندی از میخک یا سیبی میخک‌کوب نداشته باشد انگار بوی میخک با بوی مادران کورد عجین شدە، جدا از بوی بهشتی آن خاصیت درمانی نیز دارد و در بسیاری موارد استفاده می‌شود.

هیما راد

سنە-آسیه ابراهیمی یکی از زنان توانمندی است که در خیابان‌های شهر سنه(سنندج) بە زن میخک رێژ سنە(میخک کوب)معروف است و میخک می‌فروشد با تمام توانش و با مشکلات فراوانی کە دارد با سلیقە و ذوق فراوان میخک‌ها را کنار هم می‌چیند و از آن‌ها انواع گردنبند، سیب میخک‌کوب، دستبند و هر زیورآلاتی که زنان سفارش بدهند درست می‌کند.

زنان زیادی مانند آسیه ابراهیمی در سطح شهر و بدون داشتن سرمایه‌ی کافی تنها با تکیه بر هنرشان دست‌فروشی می‌کنند که دولت به جای حمایت و دادن تسهیلات به آنها برعکس مانع کارشان شده و درآمد ناچیزی هم که دارند را از آنان می‌گیرد و نمی‌گذارد که در پیاده‌روها دست‌فروشی کنند.

 آسیه ابراهیمی هنرمندی است بدون ادعا که خیابان‌های سنندج را با بوی میخک خوش عطر و مردم را با آن مست می‌کند، داده آسیه من را به خانه‌اش دعوت می‌کند چون کارها را بیشتر در خانه انجام می‌دهد. خانه‌ای اجاره‌ای و کوچک و مملو از بوی عشق...

آسیه ابراهیمی در گفتگویی که با خبرگزاری زن دارد از زندگی خود می‌گوید: من آسیه ابراهیمی اهل صلوات آباد سنندج هستم. اوایل اوضاع زندگیم خوب بود و خانەام در خسروآباد سنندج (محلەی قدیمی و بالا شهر سنندج)بود همسرم زن دوم گرفت من هم نتوانستم تحمل کنم و طلاق گرفتم به سلیمانیه (باشور کوردستان)خانه‌ی دخترم رفتم در بازار آنجا که می‌چرخیدم زن پا به سن گذاشته‌ای را دیدم که داشت میخک می‌فروخت پای صحبتش که نشستم گفت برای گذران زندگی باید کار کنم همسر ندارم و پسرم هم خرجیم را نمی‌دهد، من هم علاقه‌ند شدم که به سنندج برگردم و این کار را انجام دهم. ده‌ سال است که مشغول به این کار هستم، کارهای زیادی انجام دادەام کلانه پزی(نوعی نان سنتی کوردی)، کار در خانەهای مردم و تمام اینها را با افتخار انجام دادەام. الان هم چند زن برایم کار می‌کنند نباید که تنها خودم بخورم باید کسان دیگری هم از این کار سود ببرند.

به این فکر می‌کنم که زنی مثل آسیه با آن دل بزرگش اگر توانایی و قدرت بیشتری داشت می‌توانست کارآفرین باشد و پشت و پناه زنان دیگری باشد اما او در غم این مانده است که شهرداری او را از پیاده روها بیرون نکند و جایش را در خیابان‌ها از دست ندهد، می‌گوید چون جابه‌جا می‌شویم مشتری‌هارا ازدست می‌دهیم.

در ادامه آسیه از سیب میخک‌کوب می‌گوید که در میان کوردها نماد عشق است و دختران و پسران از قدیم‌الایام به نشانه‌ی عشق به هم هدیه داده‌اند.

 

می‌گوید: پنج سال پیش آقای دکتری به من پیشنهاد داد که سیب‌های قرمز را میخک بکوبم زیرا هم خاصیت دارد هم نماد عشق است و ممنون او هستم چون اگر بتوانم انجام دهم درآمدم خوب است و پسران و دختران دوستش دارند و همیشه ازم می‌خرند تا به هم هدیه دهند و برای پولش نیست اینکه بتوانم عشق و شادی را به آنها هدیه دهم برایم میلیاردها ارزش دارد اما کمی مریضم و نمی‌توانم زیاد کار کنم.

به دستانش نگاه می‌کنم با انگشتان زخمی‌ و ناتوان میخک‌ها را به زور در سیب‌ها فرو می‌کند و قرص‌های اطرافش را می‌بینم انگار به زور خود را سر پا نگه داشته می‌گوید دف زنی هم می‌کنم و در تکیه محله‌شان دف زن است و از درویشان آنجاست. دوست داشتم صدای دف زدنش را بشنوم می‌دانم مانند بوی میخک‌هایش صدای دفش هم مملو از عشق است اما مجالی نیست.