زنان و به تصویرکشیدن جنگ بوسنی
تزریق مهربانی به اردوگاه پناهندگان
هایدی رینکه-جاروش در نخستین سلسله مصاحبههای BIRN با زنان عکاس و خبرنگاری که جنگ بوسنی را پوشش میدادند، از پناهجویان سربرنیتسا یاد کرد که به اردوگاه پناهندگان رسیده و در میان تمام ترس و وحشت مهاجران؛ محبت را دوباره به قلبها تزریق میکنند.
یک روز گرم در اواسط ژوئیهی ١٩٩۵، هزاران پناهجوی بوسنیایی برای نجات جانشان از نیروهای صرب بوسنی، در اطراف سربرنیتسا، از خانههایشان فرار کرده و به شهر توزلا وارد شدند.
سازمان ملل در فرودگاه دوبراو، در قلمرو تحت کنترل ارتش بوسنی و هرزگوین به رهبری بوسنیاییها، یک کمپ خیمهای برای پناهجویان برپا کرده بود. خبرنگار جنگ اتریشی، هایدی رینکه-جاروش یکی از محبوبترین عکسهایش را ثبت کرد؛ عکسی که برای خودش از کل کارنامهی کاریاش در مناطق جنگی، به یاد ماندنیتر است.
رینکه جاروش به BIRN گفت: «در این عکس دختر کمی دورتر از چادرهای سفید، داشت با مهربانی سر پیرمردی را میشست؛ فکر میکنم پدربزرگش بود. از چهره و ژست محبتآمیز دختر در آن مکان، در آن شرایط وحشتناک، بسیار متاثر شدم.»
این دختر و پیرمرد تنها دو نفر از ۶٠٠٠ پناهجویی بودند که عمدتاً متشکل از زنان، کودکان و افراد مسن بودند. مهاجرانی که همگی که از شهر سربرنیتسا و منطقه وسیعتر پودرینیه در شرق بوسنی گریخته بودند.
در روزهای پیش از ثبت این عکس توسط رینکه-جاروش، بیش از ٧٠٠٠ مرد و پسر بوسنیایی، در پی محاصرهی «منطقهی امن» اعلامشده توسط سازمان ملل، در یک قتل عام توسط نیروهای صرب بوسنی کشته شدند. این قتلها در احکام دادگاههای بینالمللی، به عنوان نسلکشی طبقهبندی شده است.
بیست و هشت سال از این روزها گذشته است، اما رینکه-جاروش هنوز ترس و شوک را در چهرهی پناهندگانی که برای یافتن سرپناه، آب و جیره غذایی از راه میرسیدند، از یاد نبرده است.
او هرگز فراموش نمیکند مامور سوئدی سازمان ملل چگونه با یک مگافون از فرودگاه بالا و پایین میرفت و به ورودیهای جدید خوشآمد میگفت: «به اردوگاه پناهندگان توزلا خوش آمدید. ما اینجا هستیم تا از شما محافظت کنیم! شما در امان هستید!»
او گفت: «پس از شکست وحشتناک نیروهای هلندی سازمان مللمتحد در سربرنیتسا و پوتوکاری، همه چیز بسیار ناامیدکننده به نظر میرسید.»
آن زمان، جنگ در بوسنی و هرزگوین بیش از سه سال بود که جریان داشت و بیش از ١٠٠هزار کشته بر جای گذاشته بود، اما هنوز هیچکس آمادگی پذیرش اتفاقات سربرنیتسا را نداشت.
«سختترین بخش زندگی پناهندگان این بود که نمیتوانستند اطلاعاتی از بستگان مفقودشدهی خود بیابند. تقریبا کسی در میان آنها نبود که حداقل یکی از اعضای خانوادهاش را گم نکرده باشد. رینکه جاروش بعدها متوجه شد پیرمرد و دختر حاضر در عکس هیچیک از اعضای خانوادهشان را در کنارشان نداشتند.»
وقتی رینکه جاروش این عکس را در توزلا گرفت، یک گزارشگر باتجربه در زمینهی جنگ بود. او حدود ۱۱ سال از چهار دهه فعالیت حرفهای خود را صرف تهیهی گزارش از کشورهای درگیر بحران یا جنگ کرده است.
«سالهای فعالیتم در جنگ تأثیر بسیاری روی من گذاشت. چه از نظر حرفهی روزنامهنگاری و چه در زندگی شخصیام. مهمترین درسی که از حضور و فعالیت در این مناطق آموختم، ذهنآگاهی و فروتنی بود. همچنین توانستم قاطعیت و ابتکار عمل خاصی را نیز به دست آورم.»
-«تصاویر هرگز من را رها نمیکنند.»
رینکه جاروش در سال ۱۹۸۷، تنها ۲۷ سال داشت که برای نخستین بار تصمیم گرفت سوار بر کشتی حامل پناهندگان ویتنامی شده و در آنجا مشغول به کار شود. این پناهندگان از قایقهای دریای چین جنوبی نجات یافته بودند.
در طول یک ماهی که او در کشتی گذراند، بیش از ١٠٠ نفر از آب نجات یافتند، ۱۵ نفر از آنها به اتریش مهاجرت کردند و در خانههای جدیدشان ساکن شدند. برای رینکه-جاروش، این یک ماه بسیار حیاتی بود زیرا متوجه شد دیگر علاقهای به کار دفتری ندارد.
او استعفا داد و به عنوان خبرنگار آزاد مشغول به کار شد، در مناطق جنگی در آسیا و آفریقا به کار ادامه داده و سپس درگیریهای یوگسلاوی سابق را پوشش داد. او اغلب مواقع با «رنوی قرمز زشت و قدیمیاش» سفر میکرد. در مارس ١٩٩٢ برای اولین بار رینکه-جاروش از پایتخت بوسنی دیدن کرد، درست چندی پیش از اینکه شهر تحت محاصره قرار گیرد. محاصرهای که تا پایان جنگ ادامه پیدا کرد.
«در آگوست ١٩٩٢ به سارایوو بازگشتم. در آن زمان، شهر تقریباً بدونوقفه زیر گلوله باران بود و تکتیراندازها ظاهر بسیار زشتی به شهر داده بودند.»
«برای من سختترین بخش این کار، همواره دیدن بچههای مجروح و کشتهشده بوده است. هرگز نمیتوانم این تصاویر را از ذهنم بیرون کنم. با گذشت زمان و حضور در جنگهای مختلف و مکانهای مختلف، چنین تصاویری بیشتر و بیشتر در ذهن من ماندگار شد و زندگیام را برای همیشه شکل داد.»
بسیاری از عکاسان و خبرنگاران جنگ، تصاویری که ثبت میکنند را تا مدتها پس از ثبت آن، در خاطراتشان نگاه میدارند. برخی در طی سالها فعالیت خود در حرفهی گزارشگری، آنقدر تحت فشار قرار میگیرند که دچار اختلال استرس پس از سانحه میشوند و مدتها از آن رنج میبرند. فیرگال کین، خبرنگار بیبیسی سابقا اعلام کرده بود که در اثر مشاهدهی مکرر جنایاتی مانند نسلکشی در رواندا، دچار آسیبهای جدی سلامت روان شده است.
رینکه-جاروش مکانیسم مقابلهای خاص خود را داشت: «موفق شدم سلامت روانم را حفظ کنم. زیرا همیشه به خودم میقبولاندم که من مسئول رنج مردم در جنگ نیستم. مدام به این فکر میکردم که من عامل جنگ نیستم. علاوه بر این، هر جا که بودهام، به افراد نیازمند رسیدگی کردهام و تلاش کردهام در تسکین رنج مردم تاثیرگذار باشم. با این همه، تصاویر، بوها، فریادها و سکوت وهمآور جنازهها تا پایان عمرم همراهم خواهد ماند و تلاش بسیاری میکنم با آنها کنار بیایم.»
رینکه-جاروش همچنین دوست نزدیک پل جنکس، عکاس و روزنامهنگار بریتانیایی بود که در سال ١٩٩٢ در کرواسی کشته شد، او یکی از حدود ١۵٠ خبرنگار و کارمند رسانهای بود که در طول جنگهای بالکان کشته شدند. مقامات اعلام کردند او توسط یک تکتیرانداز صرب در کرواسی مورد اصابت گلوله قرار گرفته است، اما دوستانش بر این باورند که او صرفا بخاطر تحقیق در مورد شبهنظامیان خارجی به قتل رسیده است. پس از مرگ جنکس، رینکه-جاروش یکی از روزنامهنگارانی بود که به بررسی شرایط قتل او پرداخت.
او اکنون ۶۴ سال دارد و سالی یکبار به سارایوو سفر میکند تا از زندگی افرادی که در دههی ١٩٩٠ در آنجا شناخته بود، مطلع شود. اگرچه پوشش جنگ بوسنی خاطرات آزاردهندهای برای او به ارمغان آورد، اما دوستان مادامالعمری را نیز برایش به همراه داشت.
«من یک «خواهر» بوسنیایی در سارایوو دارم. نام او المینا است و من واقعا او را به اندازهی خواهران «واقعیام» دوست دارم. ما همیشه در ذهن و قلبمان به هم نزدیک هستیم.»
او در سال ٢٠١٩ بازنشسته شد، اما هنوز به کار آزاد مشغول است. او گفت: «تا زمانی که بتوانم به این کار ادامه خواهم داد. روزنامهنگاری برای من نه تنها یک حرفه، بلکه یک سبک زندگی است.»
منبع: Balkan Insight