زمانی برای عصیان آناهیتا

مسجد بناشده نزدیک معبد آناهیتا در نگاه اول شاید فقط ضدیت آیین اسلام با آیین‌های پیش از خود را نشان دهد، اما روانکاوی به ما می‌گوید این رفتار حاکی از دشمنی ناخودآگاه حکومت دینی-پدرسالار با نمادها و نشانەهای کهن جامعه توتمی-مادرسالار نیز هست.

ژوان کرمی

کنگاور - روز جهانی زن است و من در میان خرابەهای معبد آناهیتا هستم. این لحظه شاید دقیق‌ترین تصویر اکنون من، یعنی یک زن کورد کرماشانی باشد. تصویری که فراتر از وضعیت جسم من که میان پلەها و ستون‌های فروریختە معبد می‌چرخد را بازنمایی می‌کند و اشاره به وضعیت کلان و اجتماعی زنان دارد. روز جهانی زن است و در بحبوحەی انقلاب ژن ژیان ئازادی، کنگاور، شهر آناهیتا، ایزدبانوی بزرگ، چند روز پیش با حملەی مرتجعان و واپسگرایان به مدارس دخترانه روبرو بودە است. این جامعه چگونه به اینجا رسید؟ باژگون شدن تا بدین درجه چگونه ممکن شد؟ برای درک روند تاریخ و سیر تحولاتی که منجر به استعمار و استثمار زنان شده است و آنان را از ایزدبانو بودن در دوران نئولتیک به فرودستی کنونی تحت حکومت جمهوری اسلامی‌ها، طالبان‌ها، اردوغان‌ها و دولت-ملت‌ها کشانده است؛ آپو را دوباره باید خواند. خوانش و نقدهای بنیادین آپو بر تاریخ تمدن، بار دیگر اهمیت روزافزون خود را نشان می‌دهد.

ستون‌های فروافتاده و ویرانەهای معبد، از سلطەی ادیان ایدئولوژیک زردشت و اسلام حکایت دارد. روندی که موجب شد آناهیتا از جایگاه ایزدبانوی بزرگ نزول یافتە و به فرشتە یا الهەای در میان الهەهای متعدد آیین‌های زردشت و مزدیسنا تقلیل یابد. روند گذار از جامعه مادرسالاری به دولت‌های کاهنی سومری و زیگورات‌ها را آپو به خوبی نشان دادە است. این گذار متناظر با گذار از آیین میترایسم و دوران پرستش ایزدبانوی بزرگ به آیین زردشت و سپس مزدیسنا می‌باشد. ساکنان کهن زاگرس علاوە بر تنوع اتنیکی که داشتەاند در حوزەی دین نیز رواداری و تساهل را پراکتیزه نمودەاند. فرهنگ مادرسالار آنان در تاریخ کنفدراسیون‌های هوری، میتانی (نامی که برگرفتە از میتراست)، کاسی، لولوبی، کرتی ثبت شده است و پس از اتحاد ماننا و شکل‌گیری کنفدراسیون مادها گسترش بی‌نظیری یافت.

فرهاد پیربال در کتاب تاریخ زن در کوردستان به خوبی روشن می‌سازد که طبق قوانین امپراتوری توتمی-مادرسالاری ماد (۵۵٠-۶٢۵ پیش از میلاد)؛ توتمیسم و مادرسالاری و پرستش مادر، فرهنگ غالب بوده است. دموکراسی دینی مطلقی در میان اتنیک‌های مختلف و گوناگون مادها وجود داشتە است. وی نشان می‌دهد که جنس مونث مقدس بوده است و این امپراتوری مادها که اولین حکومت مادرسالاری تاریخ بوده است، پس از حملەی داریوش هخامنشی در سال ۵۵٠ پیش از میلاد، دچار فروپاشی می‌شود و در اثر تخریب و از بین بردن آثار تاریخی و فرهنگی مادها توسط هخامنشیان، کمتر اثری از زبان و فرهنگ آنان به دست ما رسیده است. هخامنشیان برای سلطه هژمونیک خود بر جوامع مختلف امپرتوری، فرهنگ مادرسالاری مادها را ممنوع نموده و حتی واژه مونث را قدغن نمودند و اکنون در زبان فارسی واژەای برای مفهوم مونث نداریم. اما با توجه به اینکه کوردها دور از مرکز امپراتوری بودند، در زبان کوردی مفهوم مونث باقی مانده و از سرکوب و امحاء توانست گذر کند. به ویژه در گویش کورمانجی و در باکور کوردستان که بیشتر تحت فرمانراویی هیتی‌ها بود، آثار این فرهنگ مادرسالار باقی مانده است.

ویرانەهای معبد آناهیتا حاصل زلزله، سیل یا فاجعەای طبیعی نبوده است. این ویرانی حتی در اثر جنگ یا هجوم بربرها نیز به وجود نیامده است. بلکه به صورت تدریجی و غیرمستقیم حاصل دورەهای مختلفی همچون تحمیل آیین زردشت در زمان هخامنشیان، تبدیل شدن این آیین به آیین رسمی حکومت در زمان سلسله ساسانی، حملەی عرب‌ها و تحمیل دین اسلام و بالاخره رسمی اعلام نمودن مذهب شیعه در زمان صفویان را مشاهده نمود. امروزه نیز بنا کردن مسجد در این محوطه تاریخی توسط رژیم جمهوری اسلامی، گواهی دیگر بر تحمیل و اجبار دین و دشمنی ورزیدن با آثار مادرسالاری و ادیان غیرایدئولوژیک ماقبل هخامنشی است. این مسجد بناشده در نگاه اول شاید فقط ضدیت آیین اسلام با آیین‌های پیش از خود را نشان دهد، اما روانکاوی به ما می‌گوید این رفتار حاکی از دشمنی ناخودآگاه حکومت دینی-پدرسالار با نمادها و نشانەهای کهن جامعه توتمی-مادرسالار نیز هست.

 

دوران نوسنگی دوران فرمانروایی مادر

پیش از دوران پدرسالاری، بشر تجربه دورەهایی از مادرسالاری را پشت سر گذاشته است. آنگونه که پژوهشگران می‌گویند «دوران نوسنگی دوران فرمانروایی مادر است» (ستاری ١٣٧۵). در این دوره که هنوز آیین‌ها و مذاهب پدرسالار پدید نیامده بودند، ایزدبانوی بزرگ که دارای نیروی لایزال تصور می‌شد، مورد پرستش قرار می‌گرفت (١٩٨٢Graves). پرستش ایزدبانوی بزرگ بیش از هر چیز با کشاورزی و جامعه کشاورزی ارتباط دارد. «مادرسالاری نمی‌توانسته پدیده‌ای خاستگاهی باشد و نمی‌توانسته پیش از کشف کشت گیاهان و سفالگری در زمین‌های قابل کشت به وجود آمده باشد» (میرچا الیاده ١٣٧۵) در جهان اسطوره، زن با زمین در ارتباط است.

«جادوی زن و زمین هر دو یکسانند... تجسم نیرویی که صورت‌ها را متولد و آنها را تغذیه می‌کند، به درستی مؤنث است. در دنیای کشاورزی بین‌النهرین باستان، در نیل مصر و در نظام‌های فرهنگی زراعی، الهه، صورت اسطوره‌ای غالب است» (کمبل ١٣٧٧).

در جوامع مادرسالار، الهه بزرگ یا خدای مادر، تجسمی است از مادر زمین و از خدایان برتر به شمار می‌آید؛ از این رو در این جوامع زن از مقام و مرتبه والایی برخوردار است (روزنبرگ ١٣٩٧). او کارهای قبیله را اداره می‌کند و به مقام روحانیت می‌رسد؛ او همچنین ناقل خون قبیله به خالص‌ترین شکل آن است و زنجیر اتصال خانواده به شمار می‌رود (ستاری ١٣٧۵) در واقع، در این جوامع زن به اقتضای کار و اشتغالش، قدرت و منزلتی شایان کسب می‌کند؛ او مادر و سرور طبیعت دانسته می‌شود و کیش پرستش زن-ایزدان رواج می‌یابد (همان). این آیین نه تنها «در روزگار باستان، از کناره‌های مدیترانه گرفته تا بین‌النهرین و درەی سند در میان مردمان آریایی و سامی و انیرانی گسترده بود» (سرکاراتی ١٣٧٨) بلکه بر اساس دیدگاه برخی پژوهشگران، در اروپای باستان نیز پنج هزار سال پیش از تهاجم مذهب مردانه، تمدنی مادرکانون با فرهنگی آمیخته به عناصر زمینی و دریایی وجود داشت که در آن خدابانوی کبیر پرستش می‌شد، اما به تدریج با یورش قبایل چادرنشین هندواروپایی، که عموماً پدرکانون، جنگ‌طلب و آسمان‌گرا بودند، از مقام خدابانوی کبیر که نماد نیروی مادینه زندگی بود، کاسته شد. (بولن ١٣٨۶). مجسمه‌های زنان متعلّق به دوران پارینەسنگی و نوسنگی که برخی از آنها سی هزار سال قدمت دارند (بروک ١٣٨۶) نشان‌دهنده موقعیت والای زنان قبل از اقتدار پدرسالاری در جوامع اروپایی است. باستان‌شناسی در سرتاسر آسیای غربی، ایران و آسیای میانه، از مصر و یونان در غرب تا درەی سند و کوه‌های هندوکش در شرق، ما را با ستایش بسیار کهن و گسترده الهه مادر در ادوار پیش از تاریخ آشنا کرده است. واقعیت اعتقاد به الهه مادر را در وجود پیکرک‌های بسیار فراوان الهه‌ای می‌توان جست که نماد باروری، برکت و نعمت به شمار می‌آمد. او حامی و پرورندەی فرزندی آسمانی و خود نماد الهی فرزندزایی زنان و مادری بود (بهار ١٣٨١).

برخی از پژوهشگران معتقدند آناهیتا در اثر نفوذ الهه «ایشتار» که در بابل پرستش می‌شد، به وجود آمده است. پیرنیا عقیده دارد که اصولاً پرستش آناهیتا مقتبس از نفوذ بابلیان است. در بابل او را «ایستار»، در فنیقیه «استارته» و «عشترت» خوانده‌اند و مورخان و نویسندگان یونانی و رومی او را با «آفرودیت» و «دیانا» تطبیق دادەاند (پیرنیا ١٣٨۶). پیش از ورود آریایی‌ها به نجد ایران، پرستش ایزدبانوی بزرگ نزد بومیان این سرزمین که دارای فرهنگ مادرسالار بودند، امر رایجی بود. آریایی‌ها پس از سکونت در ایران تحت تأثیر این فرهنگ، ایزدبانوانی را در آیین خود پذیرفتند. با آمدن دین زردشت، این ایزدبانوان از آیین جدید به بیرون رانده شدند، اما به سبب اهمیت‌شان دوباره پس از زردشت به آئین مزدیسنا بازگشتند. آناهیتا و سپندارمذ از جمله نامدارترین و مهمترین این ایزدبانوان هستند. (رضا ستاری، سوگل خسروی ١٣٩٩) به باور رومن گیرشمن فضیلت و برتری جایگاه زن، ویژگی فرهنگی ساکنان اصلی نجد ایران بوده و بعدها به فرهنگ آریاییان مهاجم راه یافتە است (گیرشمن ١٣٨٨) باید به یاد داشت که این ساکنان اصلی شامل کنفدراسیون‌های هوری، میتانی (نامی که برگرفتە از میتراست)، کاسی، لولوبی، کرتی هستند و حتی مادها را نیز که به غلط آریایی خواندە شدەاند، دربرمی‌گیرد.

 

وضعیت جامعه در دوران مادرسالاری

جامعه مادرسالار به معنای زن‌باور بودن جامعه است. جایگاه رهبری خانواده و جامعه به زنان تعلق داشتە است. نسب از طریق مادر منتقل شده است. جایگاه پدری چه از لحاظ معنا و چه از لحاظ مادی و کارکردی اهمیت ویژەای نداشتە است. با توجه به اینکه نسب از طریق مادر منتقل می‌شده و فرزندان از آن مادر بودەاند، این مسئله که پدر فرزندان کیست اهمیتی نداشتە است. این زنان بودند که همسر خود را به دلخواه خود و برای تولیدمثل و تداوم ساختار اجتماعی و نه برای لذت جنسی صرف انتخاب می‌کردند. پس از ازدواج این مرد بود که به خانەی زن و کلان او نقل مکان می‌کرد و در صورت جدایی نیز باز این مرد بود که از خانە و خانواده جدا شده و آنها را ترک می‌کرد. ارث از طریق مادر منتقل می‌شد و نە تنها دارایی‌های مادی، بلکه انتقال آموزش‌ها، مهارت‌ها، داستان‌ها، اسطورەها و عقاید نیز بخشی از وظیفه انتقال میراث مادران در نظام مادرسالاری بود. در نظام مادر سالار جامعه فاقد سلسله مراتب بود و نمودی افقی و نه عمودی داشت. در این دوران پرستش ایزدبانوی بزرگ رواج گستردەای داشتە است که در جوامع مختلف با نام‌های مختلفی خوانده می‌شد. این ایزدبانوی بزرگ بعدها تبدیل به ایزدبانوهایی می‌شود که هرکدام یک یا چند صفت او را نمایندگی می‌کردند. آناهیتا، آناهید یا ناهید، یکی از این ایزدبانوان بزرگ بوده است. البتە آناهیتا صفت اوست و نام اصلی آن "اردوی سور" می‌باشد.

 

دولت‌های کاهنی سومریان

در واقع اولین ساختار طبقاتی و سلسله مراتبی را کاهنان سومری در زیگورات‌ها بنیاد نهادند. این زیگورات‌ها که اولین دولت-شهرها بودند دارای سه طبقه بودند. طبقه اول همان معبد خدایان بود که در رٲس شهر قرار داشت و کارکردی معنایی برای تٲسیس جامعەی زیگوراتی و انسجام آن داشت. طبقه دوم جایگاه کاهنان بود که همزمان نمود خدا، شاه، مدیران و مهندسین جامعه، معلمان، تولیدگران و... بودند. عبداللە اوجالان (آپو) به درستی آنان را نخستین مهندس، آکادمیسین، بازرگان، سرمایەدار و... می‌نامد. در این طبقه که بی شباهت به آکادمی و انستیتوهای امروز نبود، زیباترین زنان تحت تعالیمی همچون موسیقی و رقص پرورش می‌یافتند. طبقه سوم را کارگران، صنعتگران و کشاورزان تشکیل می‌دادند که بزرگترین و پایین‌ترین بخش زیگورات را شامل می‌شد. این دوره، همان دوره گذار از جامعه مادرسالار به پدرسالار است، گذار از جامعه افقی و یکسان به عمودی و سلسله مراتبی است، گذار از کنفدراسیون‌های روادار به دولت-شهرهای پدرشاهی است. بنیانگذاری این تمدن بر پایەی خصوصیاتی بوده است که در طول دورەهای حکومت خاندانی، پدرشاهی، امپراتوری‌ها، بردەداری، فئودالیسم و در نهایت سرمایەداری، ثابت مانده است. بارزترین این خصوصیات پدرسالاری است که منجر به استعماری می‌شود که آپو آن را کهنترین استعمار می‌نامد، یعنی استعمار زن. وی زن را کهنترین مستعمره تاریخ می‌نامد و در کنار استعمار و استثمار ملت‌ها و طبقات، استعمار و استثمار جنسی را بالاتر و قدیمی‌تر از آنها می‌داند.

 

مادرسالاری، پدرسالاری، روان‌رنجوری

از دیگر خصوصیات این جوامع عقدەهایی روانی است که در یونان باستان و دوران هلنی در اسطورەها و نمایشنامەها تجلی یافتە است و فروید آنها را بنیان نظریەپردازی‌های شگرف خود قرار دادە است. مالینوفسکی در کتاب غریزه جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی که در آن به بررسی جوامع مادرسالار ملانزیایی در جزیرەهای تروبریاند پرداختە است، در این باره علی‌رغم تصدیق اکثر یافتەهای فروید درباره سرکوبی جنسی در دوران کودکی در جوامع امروزی غربی و تشکیل عقدەهای روانی، بر این باور است که این نظریەهای فروید جوامع پدرسالار را درمی‌گیرد و واقعیت در جوامع مادرسالار به گونەی دیگری است. مالینوفسکی طی بررسی‌های خود دریافتە است که گرچه در جوامع مادرسالاری نیز عقدەهای روانی وجود دارد که وی آنها را عقدەهای مادرسالاری می‌نامد، اما پرورش و رشد کودکان در جوامع مادرسالار دارای میزان بالایی از آزادی جنسی که کودکان را از سرکوب غرایض جنسی و تشکیل عقده مصون می‌دارد. به اعتقاد وی تربیت و پرورش اجتماعی در این جوامع با رشد بیولوژیک آنان تضادی ندارد و به همین دلیل عقدەهایی همچون عقده ادیپ و الکترا در جامعه مادرسالار رخ نمی‌دهد و می‌توان آنها را مختص جوامع پدرسالار دانست.

به گفتەی مالینوفسکی در جوامع مادرسالاری که وی بررسی کرده است مردم یا خواب نمی‌بینند یا به خواب‌هایشان اهمیتی بسیار کمتر از ما می‌دهند، روان‌رنجوری و اختلالات روانی در میان آنان بسیار کمتر است. در این جوامع اگرچه تابوهایی همچون عشق به خواهر و جایگاه دایی در خانواده وجود دارد که در اسطورەها و داستان‌هایشان نمود یافتە است، اما روابط خانوادگی به نسبت جوامع امروزی تنش کمتری دارد. مادر جایگاه برتر خانواده است، نسب و ارث از طریق وی منتقل می‌شود، این مرد است که پس از ازدواج به خانە و کلان زن نقل مکان می‌کند؛ اما در عین حال مرد در این جوامع نسبت به مرد در جامعه مردسالار امروزی غرب، از آسودگی و سلامت روان بیشتری برخوردار است. مسئولیت‌هایش، دلهرەهایش، تنش‌هایش به ویژه با پسران بسیار کمتر است و با فرزندان رابطە دوستانەای دارد. این رابطه دیگر رابطه ارباب و بندگی نیست، زیرا در جامعه مردسالار پدر صاحب فرزندان خود نیست، بلکه از آن مادر هستند.

 

ققنوس از خاکستر خود برمی‌خیزد

امروز هشت مارس است و من در محل پرستش آناهیتا، به این فکر می‌کنم که زن، این کهن‌ترین مستعمره بار دیگر برخواستە است. این بار پس از چند هزار سال زنانی از کوەهای توروس فریاد سرهلدان ژیانه سر دادەاند و می‌خواهند جایگاه گرفتە شدەی خود را بازستانند و در برابر فاشیسم اردوغان‌ها می‌ایستند. زنانی از دشت‌های مزوپوتامیا آواز مقاومت زندگیست سرداده و در برابر توحش داعش ایستادند و مقاومت افسانەای کوبانی را رقم زدند. و اکنون نیز زنانی از کوەهای زاگروس فریاد ژن، ژیان، ئازادی برآوردەاند و تخت سلطنت حکومت دینی جمهوری اسلامی را به لرزە درآوردەاند. آنان با صدایی رسا اعلام می‌دارند جامعه امروزی، تمدن مردسالار، کاپیتالیسم و دولت-ملت‌هایش نمی‌تواند تنها گزینە ممکن باشد. برای برون‌رفت از تبعیض، استثمار و استعمار کنونی باید طرحی نو درانداخت و به نبرد آنانی باید رفت که رویا را ناممکن می‌دانند. رویای ما نه جایگاه مقدس ایزدبانوان، بلکه کرامت از دست رفتە زنان، بازآوری اعتمادبەنفس و قدرت زن و در نهایت وضعیت برابر و آزاد برای همه هویت‌های جنسی و جنسیتی است.

 

اگر گفتەی میرچا الیاده را که گفتە است:

"روان انسان دارای تاریخ است"، پس تاریخ بشری هم باید از پدیدەهای روانی تبعیت کند. روانکاوی به ما می‌گوید هر سرکوبی شورشی به دنبال دارد، غریضەهای سرکوفتە سربازخواهند زد. بنابراین تمدن شاهد عصیان دوباره زنان خواهد بود و به نظر می‌رسد انقلاب ژن ژیان ئازادی طغیان زنان، ملت‌ها و طبقات سرکوب شده است. این انقلاب می‌خواهد که مسجد پایش را نە تنها از محوطەی تاریخی معبد آناهیتا، بلکه از عرصه سیاست و قانونگذاری عقب بکشد. آنان می‌خواهند دست شریعت از اعمال اراده بر بدن زنان کوتاه شود. زنان نە تنها به آگاهی جمعی در میان خود رسیدەاند، بلکه می‌تواند مایەی همبستگی دیگر هویت‌های ملی و طبقاتی نیز بشوند. به همین دلیل است که رژیم جمهوری اسلامی به طرزی خستگی ناپذیر بر تبعیض علیه زنان و تحت انقیاد در آوردن آنان اصرار دارد. این رژیم به خوبی می‌داند که انقلاب زنان چه پتانسیلی برای تغییر بنیادین دارد، به همین دلیل است که به سراغ مدارس دخترانە، این لانەهای انقلاب می‌رود.