تجارب زنان شاغل فروشگاه؛ آزار جنسی توسط مشتری تا آزار جنسی توسط مدیریت
ملیکا میگوید: چند ماه پیش یکی از کارمندان با مردی که چند بار مزاحمش شده بود دعوا راه انداخت، بعدش اخراجش کردند. چند بار هم به مدیریت گفته بود ولی مدیریت هیچ کاری نمیکرد.
ساره زارع
کرج - در یک دههی اخیر به طور روز افزونی شاهد گسترش فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای بودهایم. فروشگاههایی که عملاً بساط کاسبان خرده پا را درهم پیچیدهاند. این فروشگاهها معمولاً با تعداد بالای نیروی کار(فروشنده و نیروی خدماتی) اداره میشوند. بخش عمدهی پرسنل این فروشگاهها را زنان جوان تشکیل میدهند که قاطبهی آنان هم از بخشهای ضعیف جامعە هستند. زنانی که به ناچار و از روی اجبار به دستمزد پایین و ساعات طولانی کار تن میدهند. بسیاری از آنان در ابتدا به واسطهی تصوری غیرواقعی گمان میکنند با شغلی راحت سر و کار دارند. اما به مرور متوجە میشوند که تصورشان کاملا اشتباه بوده است. ساعات متمادی سر پا ایستادن یا پشت صندوق نشستن، سر و کله زدن با مشتری، جابجا کردن اجناس سنگین، پرداخت کسریها و هزینهی اموال مسروقه از جیب و... تنها بخشی از مصائب این گونه شغلها است. اما همانگونه که میدانیم در جامعهی ما هر شغل، منسب یا جایگاهی، علاوه بر مشکلات کلی، مشکلات مضاعف خاصی نیز برای زنان در پی دارد. از تبعیضهای ساختاری گرفته تا نگاههای تبعیض آمیز و تحقیرهای جنسیتی که معمولا نیز موجب بیماریهای روحی و روانی گسترده میشود. بیماریهایی چون افسردگی و یا تروماهای روحی جبران ناپذیر که گاه حتی لطمات جسمی را نیز در پی دارد. همین موجب میشود که بسیاری از زنان پس از مدتی کوتاه عطای این مشاغل را به لقایش ببخشند.
به این بهانه با ملیکا.م، کە در یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ در مرکز کرج مشغول کار است، گفتوگوی کوتاهی داشتهایم.
ملیکا در ابتدا در مورد شرایط کارش در فروشگاە میگوید: »هر روز ساعت هفت و نیم صبح باید اینجا باشم. هشت کار شروع میشود تا چهار بعدازظهر. معمولا فرصت کوتاهی داریم برای خوردن ناهار. مابقی وقت را کلاً پشت صندوق مینشینم. مگر اینکه فروشگاه خلوت باشد و بتوانیم با دوستان دیگر یک کم گپ بزنیم «.
آزار جنسی زنان توسط مشتریهای مرد
در جوامع مردسالار کە کار زنان را تنها محدود بە منزل و نگەداری از کودکان میدانند، برای زنان جوان مشکلاتی دارد چرا کە از سویی با ذهنیت مردسالار در حال مبارزە است و از سویی همان مردان نمیتوانند وجود یک زن شاغل را در جامعە درک کنند، ملیکا در این مورد میگوید: »خیلی وقتها مشتریهای مرد جوری نگاه میکنن که معذب میشویم. بعضیها مزاحمت ایجاد میکنند. یا شماره مینویسن و به زور مار وادار بە گرفتن آن میکنند، سر صحبت رو باز میکنند، یا متلک میندازن.
ملیکا کە اکنون ٢٠ سال سن دارد اما بە زبانی سادە ذهنت کل جامعە و سیستم را کە در چنین مواردی همیشە زنان را مقصر میدانند را بە چالش میكشد و میگوید: ما هم که جرات نداریم به مدیریت فروشگاه بگوییم. یا هیچ کاری نمیکنند یا به ما گیر میدهند که لابد رفتار خودتان مشکل داشتهاید! همین چند ماه پیش یکی از دخترا با مردی که چند بار مزاحمش شده بود دعوا راه انداخت. به خاطر همین اخراجش کردن. بیچاره چند بار هم به مدیریت گفته بود ولی مدیریت هیچ کاری نمیکرد و میگفتن حق نداری با مشتری بد برخورد کنی. «
آزار جنسی زنان توسط مدیریت فروشگاەها
وی در مورد نحوهی رفتار جنسیت زدە مدیریت هم کە خود بخشی از مشکلات آنها محسوب میشود، میگوید: »مدیر قبلی این شعبه مرد میانسالی بود که متاهل و پدر نیز بود ولی اصلا انسان چشم و دل پاکی نبود. اینجا هفت تا زن کار میکنند و از این هفت نفر کسی نبود که از طرف این مرد اذیت نشده باشه. به همەی زنانی که اینجا کار میکردند پیشنهاد دوستی میداد. با یکی دو نفر هم با وعده وعید الکی وارد رابطه شدە بود. بعد که بهم زدن زیرآبشونرو زد و اخراجشان کردن. وقتی هم پیشنهادش را رد میکردی مدام با رفتار و گفتارش اذیتت میکرد. مخصوصاً اگر میفهمید بی دفاعی. یعنی میفهمید فرد مظلوم و بی سر زبانی هستی یا حامی و کس و کاری نداری. اوایل منم خیلی اذیت میکرد. منم جرات پاسخ دادن را نداشتم. نمیخواستم شغلم را از دست بدم. ولی دیدم نمیتوانم این وضعیت رو ادامه بدم. یا باید کارم را ول میکردم یا محکم جلوش میایستادم و ایستادم. یک روز جلو همه با لحن محکم جوابش رو دادم. همه داشتن نگاه میکردن. انقدر باهاش بحث کردم تا بالاخره چند تا از همکارای زن پشت من در آمدن و از من حمایت کردن.
بە گفتەی ملیکا این مقاومت و همدلی زنان در این فروشگاە برای اولین بار موجب واکنش بالادستیها شدە و آنها را ناچار بە تصمیمگیری بە نفع زنان کردە است، هرچند کە این تصمیم تنها در حد انتقال فرد آزاردهندە بە فروشگاهی دیگر بودە است.
ملیکا میگوید: «اتحاد ما باعث شد آخرش حق را به ما دادن و ایشان را منتقل کردن فروشگاهی دیگر. بعدش همه با هم جشن گرفتیم. آنجا بودم که فهمیدم ما زنها باید یاد بگیریم قوی باشیم و رو پای خودمان بیاستیم. کافیه به خودمان باور داشته باشیم. من مطمئنم که هر زنی در درون خودش این قدرت را دارد. «
وی کە پشت کنگوری نیز هست و میخواهد پس از قبولی در رشتە روانشناسی ادامە تحصیل دهد، در مورد حقوق و مزایای ناکافی و عدم بیمە در این مراکز میگوید: »اگر نیاز نداشتم عمراً سر این کار را ادامە نمیدادم. حقوقمان که همان حقوق پایهی اداره کار هست. بیمه را هم کلاً خودمان باید پرداخت کنیم. یعنی کل هزینهی بیمهرا از خودمون میگیرند. راه هم که خیلی دوره. از خانه تا اینجا باید سه کورس تاکسی سوار شوم. تقریباً یک پنجم حقوقم بابت پول تاکسی میرود. اگه کار بهتری پیدا کنم حتما اینجا را ول میکنم. «
در مورد مرخصی و مواردی کە کارکنان ناچار هستند بە دلایل مختلف سر کار حضور نداشتە باشند، مدیریت با آنها همکاری نخواهد داشت و کارکنان ناچار هستند کە خود بە همدیگر کمک کنند. ملیکا میگوید: در صورتی کە یکی از همکاران مریض باشند یا مشکلی داشتە باشند یکی دیگر از دوستان شیفت ایشان کار میکند و بستگی بە ارتباط و دوستی کە بین آنها هست با هم حساب میکنند و یا در شرایط مشابە او نیز وی را همکاری میکند.
مشکلات مازادی که؛ علی الخصوص در محیط کار، دامن گیر زنان است بیش از هر چیز نیاز به همدلی، جسارت و امید را در میان آنها برجسته میکند. ماجرایی که ملیکا به آن اشاره کرد این امر را به خوبی اثبات میکند. این مشکلات مازاد ماحصل تاریخی طولانی از زندگی اجتماعی مردسالارانه است و رفع آنها نیز نیازمند زمان. اما شاید بیش از زمان به آگاهی و اراده نیاز است. آگاهی از حق و حقوق انسانی و اراده برای به دست آوردن آن. چیزی که به وضوح در نسل جوان دیده میشود.