تابوشکنی طلاق، برای زندگی دور از خشونت

در جوامع مردسالار، در بحث عوامل طلاق به مسئله تغییر در ساختارهای حقوقی تأکید می‌کنند چراکه افزايش آگاهی زنان در مبارزه و مقاومت برای دستیابی به حقوق برابر، امری است که جامعه‌ی مردسالار را تهدید می‌کند.

سایدا شیرزاد

سنە- طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است اما در معنای عام و در زندگی مشترک به معنی از هم پاشيده شدن يا از بين رفتن تعادل در زندگی و پديدار شدن رنج به ویژه برای فرزندان طلاق، تعریف شده است.

طلاق در جوامع دیگر به گونه‌های مختلف تعبیر شده است. در حالی که برخی از روانشناسان آن را نشانه‌ای از سلامت روحی و روانی قلمداد می‌کنند، برخی معتقدند طلاق یک بحران است.

در برخی جوامع طلاق مسئله‌ای فردی و در برخی مسئله‌ای فردی – اجتماعی است. مسئله‌ای که به افراد زیادی مربوط می‌شود برادر، خواهر، پدر، مادر و حتی به اعضای نسبتاً دور نیز ارتباط پیدا می‌کند؛ یعنی یک شبکه است.

در جوامع مردسالار و زن‌ستیز، طلاق تنها با معنا و مفهومی منفی تعریف و نهادینه شده است و تغییر مفهوم ازدواج، قانون تساوی حقوق، یکسان سازی نقش زن و مرد و مواردی از این قبیل را از علل افزایش طلاق عنوان کرده‌اند. در این جوامع که مرد در هر شرایطی بر زن مالکیت دارد، ازدواج به طوری تعریف شده است که با اطاعت بی چون و چرای زن از مرد دوام خواهد یافت.

پرداختن به علل افزایش طلاق به دلیل پیامدهای روانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی که برای زنان دارد، بسیار حائز اهمیت است. وضعیت زن پس از طلاق، روندی از محرومیت‌های گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی، کاهش ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و گاه نبود محل زندگی مستقل را به دنبال دارد.

در جوامع مردسالار، در بحث عوامل طلاق به مسئله تغییر در ساختارهای حقوقی تأکید می‌کنند چراکه افزايش آگاهی زنان در مبارزه و مقاومت برای دستیابی به حقوق برابر، امری است که جامعه‌ی مردسالار را تهدید می‌کند.

اجتماعی قلمداد کردن طلاق و دخالت خانواده‌ها در زندگی فرد به ویژه زندگی زنان، سبب درگیر شدن خانواده با تبعات حاصل از طلاق فرزندانشان می‌شود؛ در نتیجه تمام تلاش خانواده بر ادامه‌ی زندگی و سکوت زن می‌باشد.

بحث استقلال در زندگی و به ویژه استقلال مالی و یا اشتغال زنان امر مهمی است که می‌توان در بحث طلاق برای زنان به آن پرداخت. زنان شاغل بعد از طلاق از نظر مالى مشکلات کمتری دارند و تحت تأثیر تبعات سوء‌ نداشتن درآمد مستقل، قرار نمی‌گیرند.

علی‌رغم تأکید جوامع مردسالار بر کاهش طلاق، با تأیید و تثبیت قوانیتی که کاملا به نفع مردان نوشته شده است، میزان آگاهی زنان و خانواده‌ها بیش از پیش افزایش یافته است و همین امر باعث افزايش آمار طلاق و وحشت دولت‌های مردسالار و زن‌ستیز شده است.

تابوشکنی زنان در بحث طلاق، نشانه‌ای از مبارزه زنان در برابر حاکمیت و قوانين مردسالاری است. زنانی که پیش‌تر به دلیل ترس از جامعه، طرد شدن در خانواده، عدم استقلال مالی و... در هر شرایطی زندگی با مرد را می‌پذیرفتند، اکنون در مقابل قوانين ضد زن ایستاده و علی‌رغم شرایط سخت طلاق که توسط حاکمان دولت‌های مردسالار نگاشته شده است، بر خواسته‌هایشان ایستادگی می‌کنند.

از طرفی، میزان آگاهی خانواده‌ها بیش از پیش افزایش پیدا کرده است. در نتيجه، خانواده‌هایی که طلاق زنان را ننگ می‌دانستند، اکنون در حمایت از زنان خانواده و فرزندانشان قدم برداشته و طلاق را بهتر از ادامه زندگی در شرایط سخت پذیرفته‌اند.

 

«یاد گرفته بودم زن با لباس سفید به خانه بخت می‌رود، باید با لباس سفید هم خارج شود»

مینا.ا، ٢٩ ساله، دارای یک دختر ٩ ساله و یکی از آسیب دیدگان کودک همسری است. او می‌گوید: خانواده‌هایی که از کودکی بحث ازدواج را برای کودکان مهم می‌کنند و به جای بها دادن به پیشرفت و تحصیل فرزندانشان به خصوص دختران، ازدواج را راه نهایی و بهترین راه زندگی توصیف می‌کنند، عامل بدبختی فرزندانشان شده‌اند.

مینا داستان زندگیش را چنین تعریف کرد: ١۶ ساله‌م بود که پسر داییم از من خواستگاری کرد و با هیجانات کودکی و تعریفی که از ازدواج برایم شده بود، با او ازدواج کردم. در ابتدا هر سختی را تحمل می‌کردم چون یاد گرفته بودم زن با لباس سفید به خانه بخت می‌رود، باید با لباس سفید هم خارج شود. ۴ سال بعد با اصرار خانواده‌هایمان بچه‌دار شدم با این امید که زندگیم تغییر کند اما زندگی من روز به روز بدتر می‌شد و اینبار به خاطر دخترم کمتر بحث می‌کردم. قبل از به دنیا آمدن دخترم و حتی بعد از آن نیز چند بار به خانه پدرم برگشتم اما هربار سعی می‌کردند با زور و وعده و وعید مانع از جدایی ما شوند. تا اینکه پارسال تصمیم قطعی گرفتم طلاق بگیرم حتی اگر خانواده حمایتم نمی‌کردند. وقتی محکم با خانواده‌ام حرف زدم و گفتم دیگر نمی‌توانم این شرایط را تحمل کنم، آنها هم از من حمایت کردند.

مینا که چندین ماه از طلاقش می‌گذشت و الان در یک مرکز زیبایی فعالیت دارد، در خصوص تأثیر انقلاب «ژن ژیان ئازادی» بر تصمیم خودش و حمايت خانواده‌اش گفت: فکر می‌کنم مبارزات زنان در شجاعت من بی تأثیر نبود. هنوز دو ماه از اعتراضات نگذشته بود که من تصمیم گرفتم به آن وضع خاتمه دهم. وقتی می‌دیدم آن زنها با تمام توان در مقابل یک دولت ایستادن، با خودم گفتم من چرا نتوانم برای زندگی خودم بجنگم. این شد که محکم با خانواده‌ام حرف زدم و خواستم حمایتم کنند. ابتدا سعی می‌کردند من را منصرف کنند اما پدرم زودتر از همه قبول کرد که باید از من حمایت کند و طلاق گرفتنم برایش مهم نباشد.

 

«طلاق برای یک زن یعنی جنگیدن برای زندگی پس خوشحالم که ایستادم، برای زندگی‌ام جنگیدم»

شراره.م، ٣٧ ساله می‌گوید: با زور برادرانم با پسرعمه‌ام ازدواج کردم. بی‌مسئولیت بود و هیچ کار و درآمدی نداشت و خیلی هم به من سخت می‌گرفت. بعد از ۴ سال تحمل زندگی سخت، خواستم طلاق بگیرم اجازه ندادند. می‌گفتند در خانواده‌ی ما طلاق نبوده و تو حق نداری اصلا به طلاق فکر کنی. حتی من را تهدید کردند که طلاق بگیرم، من را خواهند کشت. اما مادر و پدرم از من حمایت کردند و اجازه ندادند برادرانم اذیتم کنند اما چون به قول خودشان طلاق در خانواده ما نبود، حرفها و رفتارهایشان خیلی آزارم می‌داد. یک سال بعد از طلاقم، دوباره با زور برادرانم ازدواج کردم، آن هم با مردی که نمی‌شناختم. یک ماه از ازدواجم گذشت متوجه شدم اعتیاد دارد و به همین دلیل رفتارش با من بد بود و از نظر وضعیت اقتصادی هم شرایط خیلی بدی داشتیم. ابتدا سعی کردم همسرم را ترک دهم و به زندگیمان سامان ببخشم اما ٢ سال تلاش کردم و فایده‌ای نداشت. تصمیم گرفتم که دوباره به خانه پدرم بروم و اینکار را هم کردم. این بار با خشم بیشتری در مقابل من ایستادند و من هم تسلیم حرف زورشان نشدم. با پدر و مادرم حرف زدم و خواستم که حمایتم کنند. آنها هم دیگر به برادرانم اجازه دخالت ندادند. این شد که بعد از ٢ سال مجددا ازدواج کردم، آن هم به انتخاب خودم و الان ۵ سال است با همسرم زندگی می‌کنیم. با وجود علاقه‌ی زیادی که به بچه دارم، بخاطر کتک‌هایی که از همسر اولم خوردم، نمی‌توانم بچه‌دار شوم اما فکر کردن به اینکه بلاخره زندگی آرامی را تجربه کردم آزار بچه‌دار نشدنم را کم می‌کند.

شراره ادامه داد: بعد از طلاق من، چند نفر از زنان فامیل هم طلاق گرفتند. کسانی که بچه داشتند و سالها بود زندگی سختی را تحمل می‌کردند اما جرأت مقابله با خانواده را نداشتند. یکی از دخترعموهایم که به مراتب شرایطی بدتر از من داشت گفت بعد از طلاق من، جرأت پیدا کرد تا برای طلاق اقدام کند. به نظر من طلاق برای یک زن یعنی جنگیدن برای زندگی پس خوشحالم که ایستادم، برای زندگی‌ام جنگیدم و باعث شدم کسان دیگری هم برای زندگی‌شان بجنگند.

 

«زنها مثل قبل شرایط بد زندگی را تحمل نمی‌کنند و برای حق خودشان می‌جنگند»

فریبا.ش، ٣٧ ساله و دارای یک فرزند ٧ ساله است، وی در ٢۶ سالگی تحت فشار خانواده با فردی ازدواج کرد که چند سال از خودش کوچکتر بود. او می‌گوید: من ناچار به ازدواج شدم چون در خانواده ما دختر باید زود ازدواج می‌کرد. از همان ابتدا رفتار همسرم و خانواده‌اش آزارم می‌داد اما خانواده‌ام اجازه طلاق نمی‌دادند. بعد از ۴ سال بچه‌دار شدم تا بلکه زندگیم تغییر کند اما همین که بچه‌ام به دنیا آمد رفتار همسرم بدتر شد و زن دیگری گرفت و من هم تا متوجه شدم به خانه پدرم برگشتم. اوایل سعی می‌کردند هرجور که شده من را راضی کنند که برگردم، اما من زیربار نرفتم و آنها به ناچار پذیرفتند. کار طلاق من ۴ سال توسط دادگاه عقب افتاد تا بلکه پشیمان شوم. در آن مدت پسرم پیش خودم بود و بعد از آن به زور پسرم را از من گرفتند و طلاق گرفتم. با وجود اینکه دادگاه گفت من هر هفته باید پسرم را ببینم اما چند ماه یکبار او را می‌فرستند و اجازه نمی‌دهند او را ببینم. خانواده‌ام برای طلاق من راضی نبودند اما الان کمی بهتر شده‌اند چون می‌بینند که زنها مثل قبل شرایط بد زندگی را تحمل نمی‌کنند و برای حق خودشان می‌جنگند.