شنو؛ تابو‌ها و سرنوشت زنانه

شنو، شهر مرزی و محروم استان اورمیه، هنوز درگیر سنت‌هایی‌ است که زنان را در حصار نگه داشته است. زنان این شهر راویان دردهایی چون کودک‌همسری، محرومیت از کار و تحصیل و اجبار به مهاجرت هستند.

ژینا کبیری

شنو- شهر شنو، یکی از شهرهای مرزی استان اورمیه است که در قلب خود محرومیت‌های فراوانی را حمل می‌کند. محرومیت‌هایی که سال‌هاست به دلیل سیاست‌های حاکم همچنان پابرجا بوده و زندگی زنان را بیشتر از هر کسی تحت تاثیر قرار داده است. زندگی در شنو برای زنان با تابوها گره خورده است با این حال در این شهر دخترانی متولد شده‌اند که علیرغم سنگینی سایه‌ی تبعیضات، به سمت یک زندگی متفاوت‌تر گام برمی‌دارند اما برای آن‌ها هم زندگی چندان آسان نیست.

 

روایت یک کودک همسری؛ از رهایی تا زنجیری جدید

به گفته‌ی زنان این شهر، کودک همسری به بخشی از فرهنگ تبدیل شده است و به ویژه در روستاها هنوز رواج دارد.

سروه‌.آ، ۲۲ ساله و متاهل است. او ۵ سال است که ازدواج کرده و خانه‌ی پدری را همچون زندانی سرد توصیف می‌کند که باید از آن می‌گریخت. سروه در مورد ازدواج خود می‌گوید:« همسرم تنها به من پیشنهاد دوستی داده بود اما وقتی خانواده‌ام فهمیدند مجبورش کردند که به خواستگاریم بیاید. من هرگز نتوانستم عشق و رابطه را آنچنان که باید تجربه کنم. همسرم را هم نمی‌شناختم. در خانه پدری حتی یک تلفن همراه هم نداشتم و هرگز اجازه نداشتم به جز مدرسه به جای دیگری بروم. پدرم حرف اول را می‌زد و مادرم همیشه دعا می‌کرد که ازدواج کنم تا از این خانه نجات یابم با این حال پس از ازدواج هم زندگیم درست نشد. برای همکلاسی‌هایم نیز چنین محدودیت‌هایی عجیب نبود تقریباً همه ما در بند بودیم و بعد از رسیدن به دبیرستان هر سال تعدادی از آنها ازدواج می‌کردند و قبل از ۲۰ سالگی تقریباً اکثرشان متاهل بودند.»

وی زندگی خود و بسیاری از زنان متاهل را چنین توصیف می‌کند: «اینجا سوار تاکسی شدن، به تنهایی خرید رفتن، نپوشیدن لباس بلند، عکس گذاشتن در شبکه‌های مجازی به ویژه اگر افراد زیادی بتوانند آن را ببینند و بسیاری از کارهای عادی برای یک زن ممنوع است. من بدون مادر همسرم حتی نمی‌توانم به خرید بروم و و ادامه تحصیل و یا کار کردن در خانواده آنها برای زنان پس از ازدواج بی‌معنا است.»

 

روایتی از شکستن تابو؛ از دانشگاه تا کار غیراداری

 برای زنان کار کردن در ادارات و به ویژه مدرسه‌ها در این شهر مقبول‌تر از سایر شغل‌ها است. با این حال رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیل تا چند سال قبل تنها برای قشر خاصی امکان‌پذیر بود. چرا که جامعه و به ویژه فرهنگ حاکم بر خانواده و طوایف، آن را برای زن ممنوع می‌کرد. هم اکنون نیز بسیاری از زنان در این شهر برای ادامه تحصیل باید در دانشگاه شنو درس بخوانند. در کنار آن نیز کار در شرکت‌های خصوصی و در بازار آزاد برای زنان یا وجود ندارد و یا بسیار سخت است. همین محدودیت‌ها فرصت‌های طلایی فراوانی را از زنان سلب کرده است با این حال برخی با تابوشکنی به میدان مبارزه آمده‌اند.

کژین.ص، ۲۷ ساله و مجرد که در شهر اورمیه درس خوانده است در مورد تجربیات خود می‌گوید: «یک مادر حامی و مستقل داشتم که برای من فرشته نجات بود. هنگام قبولی در دانشگاه با وجود ممانعت عموها و پدرم، مادرم اجازه نداد مانعم شوند. اکثر همسالانم شغل ندارند اما من پس از آن که به شهر خودم بازگشتم در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شدم. حالا ‌هم پچ پچ‌های اطرافیان را در مورد خودم می‌شنوم که بسیاریشان، برچسب‌های زننده هستند. با این وجود خودم را بسیار موفق می‌بینم و می‌دانم باید برای آزادی و ترویج آن مبارزه کرد.»

 

روایتی از یک مهاجرت؛ سخت اما گریزناپذیر

بسیاری از زنان در خانه‌ها می‌مانند و از قلب خانه به تغییرات کوچکی دامن بزنند و برخی همچون ژینو.د مسیر زندگی‌شان را جدا می‌کنند تا بتوانند آزادانه زندگی کنند. عده زیادی از زنانی که به ویژه برای تحصیل شهر را ترک می‌کنند دیگر به آن باز نمی‌گردند. آنها محرومیت و محدودیت را علت اصلی خود بیان می‌کنند اما به گفته خودشان ارمغان آور تغییرات زیادی در قلب همین شهر بوده‌اند. ژینو در این باره می‌گوید»: بعد از اتمام دانشگاه در تهران کار پیدا کردم و دیگر بازنگشتم اما برای تمام دختران فامیل به الگویی تبدیل شدم که حتی مردان خانواده را نیز تحت تاثیر قرار داده است؛ مردهایی که همسرانشان را از آزادی محروم کرده‌اند اما برای دخترانشان چنین زندگی نمی‌خواهند. وقتی دیدند یک زن چقدر می‌تواند موفق باشد آنها هم مشوق دختران خود شدند. اگرچه سختی‌های فراوانی بر مسیر من وجود دارد اما می‌دانم زنان با اتحاد خود حتی در پنهان‌ترین لایه‌های جامعه و تنها با شکستن تابوها می‌توانند به سمت انقلاب بزرگی بروند.«