از زندانی شدن تا متهم به جرم اخلاق
ص.ف یکی از زنانی که توسط طالبان مورد شکنجه قرار گرفته، میگوید: به طالبان نشان میهیم ما زنان افغان با هر سرکوب، توهین و تحقیر، زندان و شکنجه، شلاق که برما روا دارید ترس نداریم. برخلاف این برخوردهایتان برای ما به نیرو مبدل میشود.
بهاران لهیب
پروان - در سال ۱۳۷۵ برای بار اول طالبان حاکمیت را در افغانستان به دست گرفتند. مانند حالا افغانستان را برای مردم به خصوص زنان به زندان مبدل نمودند، در کنار دیگر جنایاتشان تطبیق احکام شرعی را در ملأعام انجام میدادند. هر روز جمعه در استدیوم ورزشی کابل دست و یا پای فردی را به جرم دزدی قطع میکردند و بعد برای چند روز در جادههای کابل به نمایش میگذاشتند که گویا برای دیگران عبرت شود و یا هم حکم شلاق و قصاص را انجام میدادند.
رزمینه یکی از زنان که در استدیوم کابل در سال ۱۳۷۸ با شلیک گلوله توسط ملیشه طالبان به قتل رسید، ویدیو آن توسط جمعیت انقلابی زنان افغانستان(راوا) گرفته شد و جهان را تکان داد. ناگفته نباید گذاشت که اکثریت جنایات طالبان در دور اول حاکمیتشان توسط «راوا» مستند شده است.
در طول دو سال حاکمیت دوباره طالبان باز هم در اکثریت ولایات زنان و مردان را به جرم دزدی و به اصطلاح اخلاقی به شلاق بستند، حکم قصاص و سنگار را اجرا کردند که مقامات بلند رتبه طالبان با افتخار در مراسم شرکت نمودند.
ما برای افشایی جنایات بیشتر طالبان که زنان را به جرم اخلاقی به زندان میبرند با یکی از زنانی که هفت ماه قبل با نامزدش در ولایت پروان توسط افراد «امر به معروف و نهی از منکر» طالبان دستگیر شده، مصاحبهای را انجام دادیم.
ص.ف از زندانی شدن خود و نامزدش چنین گفت: «ساعتهای ده صبح بود من و نامزدم قریه خود را به قصد خریداری از شهر چاریکار ترک کردیم. تازه از موتر(ماشین) پیاده شده بودم. سه تن از افراد امر به معروف ما را توقف دادند و بدون کوچکترین سؤالی به موترشان به زور بلند کردند تا وقتی که به حوزه امنیتی بردند ما دو تن را دشنام میدادند و با من بیشتر به نفرت و توهین برخورد میکردند. یک شب را در حوزه سپری کردیم بعد به زندان منتقل شدیم.»
ص.ف بعد سکوت طولانی ادامه داد: «وقتی به زندان رفتم هر شب بعد از ساعت ۱۰ مورد شکنجه روحی و روانی قرار میگرفتم. مرا هیچگاه با نامم صدا نمیکردند. همیشه الفاظ رکیک به کار میبردند. حدود یک ماه را در زندان سپری کردیم در کنار من زنانی جوان و نوجوان دیگر هم بودند که با عین سرنوشت دچار شدهاند. همه ما را شکنجه میکردند.»
ص.ف از درد که خانوادههایشان متحمل شده بود نیز گفت: «هر روز پدر و مادر من با پدر و مادر نامزدم در پشت در زندان میآمدند و بار بار تکرار میکردند که اینان بیگناه هستند، تا این که بالأخره یک روز بعد از ظهر جمعه من را با نامزدم و چند زن و مرد دیگر در یکی از مساجد بزرگ شهر چاریکار بردند در جریان راه فهمیدم که جرم به من و نامزدم بریدهاند اخلاقی است. حالا برای اجرای صد شلاق ما را منتقل میکنند. بعد شنیدن حکم من شوکه شده بودم زبان بند آمده بود. بعد اجرای حکمشان دوباره ما را به زندان آوردند، با اخذ پول و ضمانت از خانوادههای ما، ما را آزاد نمودند.»
ص.ف با نفرت که در چشمانش هویدا بود افزود: «من بعد رهایم از زندان هر شب کابوس میدیدم. برای مدتی از منزل بیرون نمیرفتم. برایم زندان و شکنجه طالبان کمرنگ شده بود با حکم که بر من اجرا شد. هیچگاه درد آن صحنه را فراموش نمیکنم. چون تنها تن مرا مجرح نکردند که روحم را نیز ضربه زدند. اما با رفتار خوب و محبتهای خانوادهای خودم و نامزدم دوباره بهبود یافتم. حالا جای ترس و کابوس را به نفرت بیشتر نسبت به طالبان مبدل کردم. همیشه به این فکر هستم که چه کار کنم تا در سرنگونی طالبان نقش داشته باشم. برای فعلا دختران را رایگان آموزش میدهم، تا ما زنان به آگاهی و اتحاد برسیم. آن زمان است که سرنگونی دولت طالبانی حتمی میباشد.»
نامبرده اضافه کرد: «من همیشه فکر میکنم. وقت من هیچ جرم را مرتکب نشده بودم هر شب مورد شکنجه، توهین و تحقیر قرار میگرفتم. مطمین هستم که زنان معترض و مبارزه جامعه ما شرایط بدتر را سپری میکنند. همیشه طالبان در کنار دشنام و شکنجهشان این جملات را بار بار تکرار میکردند. زنان با لباس که به تن میکنند، با گشت و گذار که در جادهها مینمایند، با مردان نامحرم حرف میزنند، به درس و تعلیم رو میآورند، جامعه اسلامی افغانستان را به گمراهی میکشانند. قتلتان واجب است. باید نسل زنان نابود شود. یک بار گفتم نابودی نسل من نابودی نسلتر هم دربردارد.»
زمانی که از ص.ف عکسبرداری میکردیم با لبخند زیبایی گفت: «من چادر«روسری» سرخ میپوشم تا به طالبان نشان بدهم که ما زنان افغان با هر سرکوب، توهین و تحقیر، زندان و شکنجه، شلاق که برما روا دارید ترس نداریم. برخلاف این برخوردهایتان برای ما به نیرو مبدل میشود.»