اتاقی از خانه، باغچه‌ای از امید

در دورانی پر از سختی، عزیزه سلیمان تصمیم گرفت که با لبخند به زندگی نگاه کند و آینده‌اش را با دستان خود بسازد. او نه تنها با مراقبت از کودکان امرار معاش می‌کند، بلکه روزهایش نیز با خنده‌ی کودکان روشن می‌شود.

 

رونیدا حاجی

حسکه – عزیزه سلیمان، ۴۵ ساله، همراهِ خواهرش در محله «مفتی» شهر حسکه زندگی می‌کند. او ازدواج کرده و به همراهِ خواهرش از کودکان زنان کارمند و فعال مراقبت می‌کند. آنها اکنون از ٩ کودک در خانه خود مراقبت می‌کنند، هم چرخ زندگی خود را می‌گردانند و هم حامی زنان کارمند هستند.

 

«مادر شدن، عشقِ حقیقی است»
عزیزه سلیمان تقریباً نه سال است که از کودکان مراقبت می‌کند. خود بچه‌ای ندارد، ولی تصمیم گرفت زندگی‌اش را با لبخند  کودکان پر کند. عشق او به کودکان از همان کودکی شکل گرفت؛ این نشان می‌دهد که مادر بودن فقط به تولد فرزند نیست، بلکه عشقِ واقعی هم هست.

او در مورد خود می‌گوید: وقتی ازدواج نکرده بودم، در خواب دیدم بچه‌دار نمی‌شوم، اما کودکی را به فرزندی قبول کردم و نامش را «برخودان» (مقاومت) گذاشتم. این خواب تبدیل به واقعیتِ آینده‌ام شد. خانواده‌ام به باشور کوردستان رفتند؛ من اما در حسکه ازدواج کردم. خواهرم با من زندگی می‌کند، به همین دلیل تصمیم گرفتیم کار خود را داشته باشیم و خانه‌ خود را به مهد کودک تبدیل کردیم تا بتوانیم امید و عشق زندگی را در آن‌ها پرورش دهیم.

او اضافه می‌کند که ذهنیت جامعه مانع او نشد و او توانست کودکی را به فرزندی قبول کند و ادامه می‌دهد: «وقتی ازدواج کردم، بچه‌دار نشدم به همین دلیل پسر ١٠ روزه‌ای را به فرزندی قبول کردم که اکنون کلاس اول ابتدایی است. خواستم کار کنم تا برای پسرم خانه‌ای بسازم و در کنار آن، زنان کارمند را حمایت کنم تا بتوانند کارشان را به‌خوبی انجام دهند. نامِ پسرم «برخودان» است تا او فردی با قدرت و مقاومت زندگی شود. ذهنیت جامعه مانع تصمیمِ من برای گرفتن این فرزند نشد. اکنون ما در خانه‌ی برادرم زندگی می‌کنیم؛ همسرم در نیروهای امنیت داخلی کار می‌کند. حالا با تمامِ عشق و انگیزه‌مان فعالیت می‌کنیم تا خانه‌ای برای خود بسازیم و در آن زندگی کنیم.»

 

«خانه‌ی کودکان، امید و عشق برای زندگی است»
عزیزه با اشاره به اینکه پذیرفتنِ کودکان، راهی است برای هدایت شرایط زندگی و امید گرفتن، می‌گوید: حتی اگر خانه‌ای بسازم، دست از مراقبت از کودکان نمی‌کشم، چرا که هم آن‌ها را دوست دارم و هم این کار را. من این مسیر را برای ساختن زندگی‌ام انتخاب کرده‌ام. روزهایی که کودکان را نمی‌بینم، دلتنگ و بی‌تاب می‌شوم. بودنِ هر بچه کنارم، امید و عشق برای زندگی را زنده می‌کند.»
با وجود امکاناتِ محدود، او یک اتاق در خانه‌اش را به فضای امن برای کودکان تبدیل کرده است؛ جایی که در آن داستان می‌خوانند، بازی می‌کنند و فعالیتِ تفریحی دارند، و فضایی گرم و خانوادگی برای آنان ایجاد کرده است. «من از خانواده‌ام حمایت می‌کنم و باور دارم زنان می‌توانند پشتیبان خانواده‌هایشان باشند. زنان وقتی مسئولیت را به ‌عهده می‌گیرند، از هیچ به همه چیز می‌رسند.»