اهرم کار بودن کودکان مدرسهای در روستا
فقر اقتصادی در باز تولید فقر فرهنگی، نقش اساسی و تعیین کننده دارد، زیرا در شرایطی که بسیاری از خانوادهها از تأمین حداقلهای یک زندگی معمولی عاجزند، اولین قربانیان کودکان هستند.
آگرین حسینی
دیواندرە - کسب دانش، نقطه آغاز رشد و تکامل انسانها و حرکت جوامع به سوی پیشرفت و توسعه پایداراست. به همین جهت در جوامعی که در دنیای امروز از نرخ تحصیلی کمتری برخوردارند با مشکلات بیشتری روبه رو هستند و حرکت آنها به سوی پیشرفت کندتر است.
یکی از معیارهای رشد و توسعه، باسوادی و توزیع مناسب امکانات و فرصتهای برابر آموزشی در میان قشرهای مختلف اجتماع در راستای تحقق عدالت آموزشی است. در برخی مناطق روستایی وقتی دختران دانش آموز دبستان را پشت سر میگذارند، برای تحصیل در مقطع راهنمایی برخی از آنها به خوابگاهها میروند، ولی برخی دیگر از آنها به این دلیل که والدینشان اجازه نمیدهد و نبودن مدارس مقاطع دیگر و یا دور بودن از روستا عملا از گردونه تحصیل حذف میشوند. رسیدگی به چنین مسئلهای برای نظام آموزش کشور میتواند اولویت باشد اما در حکومت جمهوری اسلامی نه تنها تحصیل دختران در دستور کار قرار ندارد بلکه به آن رسیدگی نمیشود و سالهاست پایینترین سرانه مربوط به آموزش مختص استان سنه است و سهمیه بندی معلمان نیز رعایت نمیشود. وقتی معلمی نیست که در روستایی آموزش بدهد، دیگر کانکس و مدرسهاش فرقی نمیکند. میزان انتقال از دوره ابتدایی به دورەی راهنمایی برای پسران ٩٠درصد و برای دختران ٧٠ درصد است. موانع فرهنگی همچنین دختران را از ادامه تحصیل بعد از دوره ابتدایی بازمیدارد. در مناطق روستایی و مناطق شهری، میزان باسوادی زنان حدود ٧٢ درصد است درحالیکه این میزان در مناطق روستایی حدود ۶٢ درصد است.
مذهب در تعیین هنجارهای جنسیتی نقشی کلیدی دارد
دیدگاههای مذهبی میتواند حقوق زنان به ویژه در ارتباط با جنس مخالف، تحرک و اشتغال را تهدید کند یا نادیده بگیرد. و بسیاری از خانوادهها به دلایل مذهبی میگویند حاضر به فرستادن کودکان دخترانشان در مدارس مختلط روستا نیستند این یکی از هزار عاملی است که حکومت وارد بافت فکری مردمان عادی کرده و آنها را به استثمار خود درآورده است.
بی توجهی والدین و در عین حال بیسوادی یا کم سوادی به مفهوم ناآگاهی و غفلت آنها از اهمیت آموزش و سواد نیست بلکه و بی توجهی حکومت به جامعه نسبت به فرآیند آموزش و تحصیل دختران است.
دختران روستاهای دورافتاده در دیواندره به خاطر دور بودن از شهر و صعب العبور بودن جادههای شهری بار اقتصادی خانواده را به دوش میکشند و به ندرت فرصت مدرسه رفتن دارند؛ آنها بار فقر اقتصادی خانوادهها را به دوش میکشند و غالباً، به خاطر این که پسران خانواده فرصت تحصیل داشته باشند، خانه نشین میشوند.
«فقر اقتصادی شدید و ناتوانی در پرداخت هزینههای تحصیلی از سوی پدرم من مجبور به ترک تحصیل و بافتن قالی شدم». این یکی از روایتهای شلێر فراستی است کە میگوید فقر و بیکاری در روستا و نبودن کشاورزی مناسب برای خانوادە یکی از دلیل های ترک تحصیل این دختران در روستا میباشد روستای تبریز خاتون دیواندره در بخش مرکزی، دهستان چهل چشمه، باجمعیت ۵۶٠ نفری دارای یک مدرسە ابتدایی قدیمی است و تا چندین روستای اطراف مدرسه راهنمایی دخترانه ندارد و همین امر باعث شده بسیاری از دختران به دلایل مختلف از ادامهی تحصیل باز بمانند چرا کە در روستایی که مدرسه راهنمایی وجود نداشته باشد، بسیاری از والدین حاضر به فرستادن دخترشان به روستای دیگری برای ادامه تحصیل نیستند.
اهرم کار بودن کودکان مدرسهای در روستا
برای تأمین معاش، مخصوصاً در فصل برداشت محصول، دور بودن مدارس از مسیرهای امن روستا و خطری که ممکن است دختران دانش آموز را در این مسیرها تهدید کند، و هزینهای که باید برای آموزش دختران صرف خرید رخت و لباس و کیف و کفش و کتاب شود، ترجیح خانواده برای ازدواج زودهنگام دختران با این هدف که از بار مالی خانواده بکاهند و بهره وری زودهنگام از دختران به عنوان یک نیروی کاری که بتواند درآمدزایی کند. همچنین نبودن بستر آموزشی مناسب و نبود مدرسە در این روستاها باعث شده دختران تا کلاس ششم ابتدایی درس بخوانند در همین راستا با یکی از دانش آموزان روستای «تبریز خاتون» دیواندره گفتوگویی داشتیم.
شلیر میگوید: در این روستا دختران تا کلاس ششم درس میخوانند و بعد از این مقطع، به اجبار ترک تحصیل میکنند. والدینمان حاضر به فرستادن ما به شهر دیواندره یا روستای پایینتر و یا مدارس شبانهروزی نیستند، در حالیکه پسران میتوانند به مدرسه شبانه روزی مرکز دهستان بروند و حتی چند نفر با هم در شهر یک منزل اجاره کنند و تحصیلشان را ادامه دهند. پرجمعیت بودن خانواده من باعث شد که من ترک تحصیل نمایم. دوتا برادرم از همەی ما چهار خواهر کوچکتر هستند و یکی از آنها کلاس اول ابتدایی و دومی هنوز سه سال دارد. خواهرانم که از من بزرگتر هستند یا درس نخواندند یا مثل من تا کلاس پنجم ادامه دادند. پدرم نمیتواند هزینههای تحصیلی مرا تقبل کند.
از یک مرد روستایی در مورد اینکە چرا اجازە نمیدهد دخترش ادامە تحصیل دهد سوال کردم. او میگوید: «نمیتوانم اطمینان کنم که دخترم در مدرسه شبانه روزی دچار انحراف نشود. اگر هم او را به شهر یا روستای دیگر که مقداری از ما دور هستند بفرستم، هر روز باید او را ببرم و برگردم و چون درآمدم در سطحی نیست که واقعا بتوانم هزینه تحصیل چهار فرزندم را بدهم. دخترم باید در خانه کمک دست مادرش باشد همین که میتواند اسم خود را بنویسد و چیزی بخواند برایش کافی است».
رواجی اینگونه تفکرات به ارجحیت داشتن نقش خانه دار بودن دختران، و رواج تفکر مرد سالاری و زنستیزی در جامعه به ادامه تحصیل فرزندان دختر در روستایهای اطراف، بلوغ زودرس، تابوی وجود معلمان مرد، از عوامل ترک تحصیلی دختران میباشد.
ضعف سیستم آموزشی
ضعف پایه تحصیلی و ارتقای تحصیلی، ناشی از این موضوع که سیستم آموزشی را در وضعی قرار داده است که دانش آموزان نباید مردود شوند و معلمانی را به روستاهای دور افتاده میفرستند که تجربه و تخصصی ندارند از دیگر عوامل ترک تحصیل میباشد.
یکی از دختران بە اسم ناهیدە احمدی که کلاس پنج را تمام کرده بود در این مورد میگوید: «به کلاس پنج که رسیدم درسهایم خیلی سخت شد. هر چه میخواندم کمتر یاد میگرفتم. وقتی پدرم فهمید گفت هر طوری شده پنجم را تمام کن اما برای کلاس ششم اجازه نمیدهم. چون فایدهای ندارد. انجام کارهای خانه نمیگذاشت درس بخوانم. تا کتاب باز میکردم من را صدا میزدند که فلان کار را انجام بده. درسهایم خیلی ضعیف شد. از ترس اینکه معلمان از من بپرسند خودم را به مریضی میزدم و مدرسه نمیرفتم. کم کم از مدرسه رفتن میترسیدم و درنهایت نسبت به مدرسه بیعلاقه شدم.»
پدرش اظهار داشت که «دخترم کلاس پنجم را تمام کرده، خیلی وقتها معلوم میشود که جملات ساده تلویزیون را هم بلد نیست بخواند» و وقتیکه از دختر دلیل را پرسیدم اینگونه اظهار داشت: ما وقتیکه چیزی را بلد نبودیم معلم به ما میگفت که غلطها را پاک کن و درستها را با اشاره به ما میگفت که از روی دوستمان بنویسیم.
سیستم آموزشی در ایران، به طرز آشکاری در حال تباه کردن نسلهاست و این روند سیاه، دهههاست که به شکل معاصر ادامه دارد! منظور البته کسانی که در سیستم آموزشی کار میکنند، مانند معلمان، استادان و مدیران نیست بلکه سخن بر سر این است که سیستم ناکارآمد است و حتی بهترین معلمان و استادان نیز نمیتوانند در درون این سیستم کارآمدی خود را به طور کامل و نهادینه شده بروز دهند.
بازماندن از تحصیل دختران به همینجا هم ختم نمیشود. به عنوان نمونه وقتی اهالی روستا متوجه شدند معلم مرد برای دختران در نظر گرفته شده است، از حضور او در روستا جلوگیری کردند. که بچههایشان را مدرسه نمیفرستند با اینکه آن روستا از امکاناتی چون مدرسه و کلاس برخوردار بود، اما معلم به روستا نیامد و دختران یا از تحصیل بازماندند، یا در نهایت یکی دو نفر از آنها توانستند در مراکز دهستان یا شهر، به تحصیل خود ادامه دهند.
شلیر فراستی میگوید: اینجا غالب زنهای روستا به مدرسه نرفتهاند. من خیلی درس خواندن را دوست داشتم خیلی هر روز در کارهای خانە کمک دست مادرم و و در کار کشاورزی در فصل تابستان همراه با مادرم و برادر کوچکترم به نخود چینی میرفتیم و زیر آفتاب گرم و پرسوز ظهر به شوق مدرسه رفتن کار میکردم مدرسه ما ۶ دانش آموز داره. یکی کلاس دوم، یکی کلاس سوم، دو نفر کلاس چهارم و دو نفر کلاس پنجم. من درس خواندن را خیلی دوست دارم و همیشه نگران اینم که بعد از کلاس ششم چطور درسم را ادامه بدم. خانوادهام نمیگذارند بە مدرسه شبانه روزی بروم. میگویند خوب نیست دخترمان را ول کنیم به امان خدا و بگذاریم شبانه روزی که هزار بلا و بدبختی سرش بیاد! و شریط مالی خانواده حتی اجازه درس خواندن به من نمیداد.
نگرش منفی به کارکرد سواد شامل مؤلفههای ترویج بی فایدگی درس خواندن، ترویج بسندگی تحصیلات در مقاطع بالاتر، ترویج الگوی ترک تحصیل است. ناهید در ادامه صحبت هایش میگوید: «دختران زیادی هستند یا شنیدهام که درس خواندند وا دارند فرش میبافند یا بیکار هستند. من جدا از شرایط خانواده آینده خودم را دیدم که درس خواندن فایدهای ندارد درس خواندن فایدهای ندارد وقتیکه برادرم لیسانس گرفته و بیکار است. پدرم میگوید در روستای ما خیلیها هستند که مدرک دارند و بیکار هستند و دارند کشاورزی میکنند. یا دخترانی هستند که پدر و مادرشان به خاطر آنها به شهر رفتند و دخترشان بیکار است. درس خواندن برای ما دختران تا جایی خوب است که بیسواد نباشی. همینکه بتوانی بخوانی و بنویسی کافی است.»
نبود آینده شغلی و بیکاری زیاد جوانان تحصیل کرده باعث شکل گیری به وفور این الگوها برای دختران و پسران شهر و روستا شده و ترک تحصیل با کمترین موانع از سوی خانواده مواجه است.
آنچه مشخص است فقر اقتصادی در باز تولید فقر فرهنگی، نقش اساسی و تعیین کننده دارد، زیرا در شرایطی که بسیاری از خانوادهها از تأمین حداقلهای یک زندگی معمولی عاجزند، اولین قربانیان کودکان هستند. رشد خیره کننده هزینههای تحصیل کودکان در مناطق محروم همزمان با سقوط چشمگیر قدرت خرید خانوادهها، نبودن مدارس در روستا، عدم آموزش به خانوادهها سبب شده است که ترک تحصیل کودکان ایران حدود سه برابر شود.