«آگاهی جمعی زنان موجب همگرایی گفتمان‌های غالب و مخالف حاکمیت شدە است»

آگاهی جمعی زنان در شرایط موجود در ایران گفتمان‌های دیگر را بە چالش می‌کشد، اما سالهاست کە شکاف عمیقی با گفتمان حاکم دارد و همین امر، هم موجب عمومیت دادن بە آن آگاهی جمعی و هم موجب همگرایی بیشتر گفتمان‌های غالب و مخالف حاکمیت شدە است.

ژوان کرمی

 

مرکز خبر- در گفت‌وگویی با  «ش.ا» تحلیل‌گر و کارشناس حوزەی علوم اجتماعی اهل جوانرو، پیرامون انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» بر سر موضوعاتی همچون اشکال هویت، آگاهی جمعی زنان و حملەی شیمیایی به مدارس دخترانه پرداختەایم:

 

 

جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در ایران و روژهلات کوردستان همواره بر یک هویت اجتماعی تمرکز داشتەاند، برخی بر هویت طبقاتی و برخی دیگر بر هویت ملی یا جنسی و جنسیتی. از چنین دیدگاهی انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» را چگونه تحلیل می‌کنید؟ این انقلاب بر چه هویت یا هویت‌هایی تکیه دارد؟

انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» به دلیل همین شعار محوری‌اش می‌تواند یک انقلاب فمینیستی باشد، چرا که زنان آغازگر و از رهبران مهم آن بودە و با خواست محوری زنان و مطالبات آنها شروع شد، این حاصل دهەها مبارزەی آنها برای احقاق حقشان بود، حاصل بغض فروخوردەی تحقیر و تبعیضی بود که سال‌ها زنان این دیار و به تبع زنان عضو اقلیت‌ها خیلی بیشتر هم تجربه کرده بودند می‌دانید که بعضی از ناظران آن را انقلاب زنانه نامیدند.

همچنین یک انقلاب ملی (با محوریت کوردستان) نیز بود باز هم به دلیل همین شعار اصلی‌اش که ریشه در فلسفه و سال‌ها مبارزەی کوردها علیه تبعیض دارد به این دلیل که این انقلاب از کوردستان شروع شد، احزاب سیاسی کوردستان از همان روز اول از آن حمایت کردند در کوردستان به شکل برجسته و با بیشترین مقاومت و هزینه ماندگار شد.

 این یک جنبش اعتراضی فراطبقاتی و فراهویتی بود در تحلیل آن به روشنی می‌توانیم جنبش‌های اعتراضی ایران را به قبل و بعد از جنبش ژینا تقسیم کنیم. یکی از دلایلش همین فراهویتی بودنش است. این جنبش کنش اعتراضی در ایران را وارد فاز جدیدی کرد همچنین این انقلاب فراجنسی شد، مردان در کنار زنان حضور داشتند و حتی می‌توانیم بگوییم بیشتر هزینه داده و مقاومت کردند. فراسنی بود، خواسته تمام سنین مختلف، خصوصا حضور چشمگیر جوانان و نوجوانان و حتی رهبری آنها در اعتراضات بیانگر این مهم بود و البتە فراقشری بود و همەی اقشار مختلف در آن حضور داشتند. حضور پررنگ دانشجویان، دانش‌آموزان، زنان، مردان و اقشار و طبقات مختلف اقتصادی و اجتماعی به وضوح مشاهده می‌شد.

این تحلیل‌گر و کارشناس حوزەی علوم اجتماعی در ادامە می‌گوید:  این جنبش اعتراضی با وجود اینکه به نوعی با مخالفت با نرم‌های مذهبی شروع شد، ساختارشکن بود و به وضوح یک مهر سکولار به پیشانی داشت، اما مذهبیون ناراضی را هم به خودش جلب کرد خصوصا در میان اهل سنت علمای ناراضی زیادی به آن پیوستند. در کوردستان ماموستایان اهل سنت بخشی از رهبری جنبش را به عهده داشتند، در زاهدان مقاومت و اعتراض در جمعەهای آن هنوز برقرار است. ما در کنش‌های اعتراضی گذشتە مثلا سال‌های ۹٦ و ۹۸ هرگز این حجم از همراهی و مشارکت مذهبیون را نداشتیم حتی منشور مطالبات حداقلی ۱۹ تشکل مدنی-صنفی مستقل و غیردولتی، بیانیه میرحسین موسوی و امضای سیصد نفر از روشنفکران، زندانیان و مخالفان سیاسی و تمام تلاش‌هایی که در خارج از سوی افراد و احزاب انجام می‌شود، همەی این‌ها بیانگر این است که این انقلاب به نوعی فراهویتی است، کنش اعتراضی را فراگیر و وارد فاز جدیدی کرده است و سوای تغییر ساختار سیاسی خواهان دگرگونی در ساختارهای سنتی و فرهنگی هم هست.

 

 

با کلیت این تحلیل موافقم، اما مشارکت آذربایجان یا خوزستان (اقلیم الٲحواز) به مراتب کمتر بود. در حالی که خوزستان (اقلیم الٲحواز) در آبان ۹۸ و یا قیام پس از خشک شدن کارون روزهایی تاریخی را ثبت کرد. دلیل این مشارکت کمتر را چه می‌دانید؟

برای مشارکت کمتر اهواز و آذربایجان عواملی را می‌توان در نظر گرفت، جو مذهبی و سنتی حاکم در این دو منطقه تا حدی در همراهی نکردن مردم با جنبشی که با مخالفت با یک نماد مذهبی و سنتی شروع شد و آزادی و خصوصا آزادی زنان شعار اصلی‌اش بود، مؤثر بود این یک عامل نسبتا مشترک برای هردو شهر بود. همچنین شروع جنبش از کوردستان و سردادن شعاری که عصارەی مبارزات کوردها در باکور و روژآوا کوردستان بوده است، احتمالا موجب نوعی گارد گرفتن در آذربایجان شده و تا حدودی باعث محدودیت در همراهی با جنبش ژینا شده باشد.

 در اهواز ثبت همان روزهای تاریخی از جهتی ترس از تکرار آن، باعث ایجاد وحشت در حکومت شد، به همین دلیل سیستم سختگیری‌های خیلی بیشتری برای جلوگیری از حضور مردم اعمال کردە بود، از جهتی دیگر هم باید این را در نظر داشتە باشیم که حضور مردم در قیام ۹٨ و قربانی زیادی که دادند امکان دارد عاملی باشد برای نداشتن انرژی لازم برای مشارکت گسترده در یک جنبش دیگر.

ش.ا می‌گوید: من خودم امسال چند روزی در اهواز بودم و این برای من نیز سوال بود چون توقع مشارکت وجود داشت از شهری کە قبلا آنگونه حضور داشتند. بخشی از مردم فکر می‌کردند آن زمان عموم مردم ایران همراه آنها و حامی آنها نبودەاند. همان احساسی که کوردها در حین جنبش ژینا داشتند و فکر می‌کردند مبارزات و مقاومت آنها واقعی و گسترده است و شهرهای بزرگتر و مرکزی متٲسفانه حمایت و حضورشان آن چنان نیست که باید باشد. این عواملی است که به نظر می‌رسد، اینکه هر کدام چه میزان تٲثیر داشتند و آیا چه عوامل مؤثر دیگری وجود داشتە است، به تحلیل جامع‌تری نیاز دارد.

 

برخی از مکاتب اجتماعی دیدگاەهایی که تنها بر یک هویت اجتماعی بنا می‌شوند را مورد انتقاد قرار می‌دهند و بر تقاطع هویت‌ها انگشت می‌گذارند آنان عنوان می‌کنند که یک فرد همزمان از لحاظ طبقه، نژاد، جنسیت و جغرافیا در مجموعەهای مختلفی عضویت دارد و در نهایت بر ستم‌ها و تبعیض‌های مضاعف تٲکید می‌کنند. شما دیدگاەهای کلاسیک صرفا طبقاتی یا صرفا ملی را چگونە می‌بینید؟

هویت و یا بە عبارتی دیگر پاسخ بە پرسش کیستی،  در میان علوم مختلف انسانی و اجتماعی مبحثی کلاسیک است. همچنان کە امروزە نیز علوم مختلف انسانی و اجتماعی از نو راجع بە آن حرف دارند. اما نسبت بە تصور امروزەی ما از مفهوم هویت و مباحث گستردەای کە راجع بە آن شدە یک مفهوم مدرن است. بە صورت کلی می‌توانیم مباحث مربوط بە هویت را در سە رهیافت کلی طبقەبندی کنیم کە بە نوعی یک روند ترتیبی تاریخی هم در آن وجود داشتە باشد. رویکرد ذات‌گرایان کە معتقد بودند هویت چیزی است درون انسان، ازلی و ابدی است و قابل تغییر نیست. بەویژه در رگەهایی از فلسفە و عرفان چنین رویکردی را واضح‌تر می‌بینیم. اما دو رهیافت کلی دیگر، یکی رویکرد گفتمانی است کە معتقد است هر واقعیت اجتماعی درون گفتمان شکل می‌گیرد، بە این معنی کە هویت‌های اجتماعی هم ریشە در گفتمان دارند، اگر شرایط گفتمان تغییر کند هویت هم تغییر می‌کند و هر فردی استعداد برخورداری از چند هویت را دارا است. رویکرد سوم، رویکرد برساخت‌گراست، بە این معنا کە هویت یک برساخت اجتماعی است، یعنی حاصل شرایط اجتماعی و کنش انسان‌هاست. بە استدلال آنها معنادار بودن هویت خودش دلالت بر برساختی بودن آن دارد. یعنی انسان خودش هموارە چیزها و یا اشخاص را طبقەبندی می‌کند و خودش را درون آنها قرار می‌دهد. در چارچوب همین رویکرد عدەای هویت را یک برساختەی ایدئولوژیک، جغرافیایی-سیاسی و فرهنگی می‌دانند. هر دوی این رویکردها در اینکە هویت ذات‌محور نیست، بلکه متغیر و سیال، چندوجهی و چندبعدی است، باهم توافق دارند.

 

وی ادامە می‌دهد: تٲکید بیشتر بر ملیت و طبقە نزد برخی از جامعەشناسان بە معنی رد خصوصیت سیالیت و چند بعدی بودن هویت نیست، بلکە به دلیل قدرت این گفتمان‌ها در هویت‌سازی و رابطەی نسبتا مستقیم آنها با قدرت سیاسی و اقتصادی است. همچنین محرومیت و نیاز انسان با گفتمان‌هایی کە خودش را در آنها می‌بیند رابطە دارد. می‌بینید کە گاهی هویت ما برجستە می‌شود، برای حفظش می‌جنگیم و مقاومت می‌کنیم چون احساس محرومیت و ستم می‌کنیم، دقیقا برای همان چیزی کە هستیم. پس ستم‌ها و تبعیض‌ها مسلما عاملیت مهمی هستند در شکل گرفتن گفتمان‌های هویت ساز.

 

بە نظر می‌رسد اکنون با توجه به افزایش آگاهی جمعی زنان به عنوان هویتی اجتماعی، جنسیت عامل بسیار تعیین‌کنندەای در شکل دادن به هویت شده است. برخی بر این باورند که اکنون این زن است که سوژەی انقلابی است و گفتمان جنسیت محور دو گفتمان پیشتر نامبرده را به چالش می‌کشد. آیا می‌توان به سنتز میان آنها خوشبین بود یا این مسئله موجب شکافی گفتمانی خواهد شد؟

مسلما افزایش آگاهی جمعی زنان باعث تغییر موقعیت زنان شدە است و در حال حاضر زنان تٲثیر مستقیم و مهمی بر همەی تغییرات اجتماعی دارند. این سوژەگی و آگاهی جمعی موجب بە چالش کشیدن گفتمان‌های دیگر می‌شود، به ویژه در جاهایی کە نادیده گرفتە شود یا با خواست‌هایش مقابلە شود. البتە این مسئله خاص این شرایط و این برهەی تاریخی نیست، بلکە افزایش آگاهی جمعی زنان و مبارزەی زنان برای احقاق حقوقشان در اکثر جوامع دیگر هم گفتمان‌های دیگر را بە چالش کشیدە و می‌کشد و آنها را وادار بە بازبینی و دوبارەخوانی خود کردە است. در شرایط موجود در ایران گفتمان‌های دیگر را بە چالش می‌کشد، اما سالهاست کە شکاف عمیق و گستردەای با گفتمان حاکم دارد و همین امر هم موجب عمومیت دادن بە آن آگاهی جمعی و هم موجب همگرایی بیشتر گفتمان‌های غالب و مخالف حاکمیت شدە است. رٲی من بیشتر بە سنتز میان آنها است.

 

 

حملە به مدارس دخترانە با عامل شیمیایی دوباره آغاز شده است. به نظر شما علت این حملات چیست و اساسا چرا دانش‌آموزان و چرا دختران؟

در یک سیستم توتالیتر مبتنی بر ایدئولوژی مردسالار کە تمام تلاشش مدام این بودە کە زنان را کنترل و مدیریت کند و آنها را در یک قالب طبق یک الگوی خاصِ موردنظر خودش بچپاند و برای مقابلە با عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی زنان هم از هیچ چیزی دریغ نکردە است، برای ایجاد ترس و ارعاب از حملەی آتش بە اختیاران با تیزبر و اسید و اخیرا ماست و تسبیح، قتل‌های ناموسی و سربریدن و... حالا هم حملەی شیمیایی! کوتاهی نکرده است، حالا کە زنان کوتاە نیامدە و نترسیدەاند بلکە الگو و سوژەی مبارزە شدەاند، حالا که شیوەی مبارزە و خواستەهای آنها روشن است، حالا که بە جنگ بنیادی‌ترین نماد ایدئولوژی حاکمیت در سرکوب و کنترل زنان و جامعە رفتە و آن را نشانە گرفتە است؛ مسلما تا جایی کە امکانش باشد مستقیم و غیرمستقیم در جهت برخورد با زنان و دختران تلاش می‌شود، این حملات تکرار همان پیام‌هایی است کە می‌گوید از ما طالبان‌تر، از ما داعش‌تر هم وجود دارد! بنابراین بترسید، بترسید و بە همین راضی باشید!.